با توجه به آنچه پیش از این ذکر شد، سنباد پس از قتل ابومسلم در رأس جنبش خرّمدینان قرار گرفت و بر ضد دستگاه خلافت شورش کرد. همانطور که بعدها خواهیم دید، خرّمدینان همان مزدکیان هستند که در دوره اسلامی به این نام شناخته میشدند. هر چند این امر نشان دهنده گرایش سنباد به مزدکیان است، اما با توجه به روایات منابع مبنی بر زردشتی بودن وی، به نظر میرسد سنباد صرفاً برای جلب نظر مزدکیان عقاید آنان را مورد سوء استفاده قرار داده و خود مزدکی نبوده است.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
همین امر در مورد شیعه بودن وی نیز صادق است. او اندیشه های شیعه را نه به دلیل اعتقاد قلبی به آنها، بلکه برای جذب شیعیان به کار گرفت. سنباد انتقام از قتل ابومسلم را در برنامه خود قرار داد و به این شکل توانست نظر هواداران او را که به شدت از مرگ او متأثر بودند، به خود جلب نماید و از طرف دیگر با بیان این مطلب که ابومسلم نمرده است، سعی کرد نظر پیروان فرقه ابومسلمیه را، که به زنده بودن ابومسلم معتقد بودند، به خود جلب کند. او میگفت هنگامی که خلیفه منصور قصد کشتن ابومسلم را داشت، ابومسلم با خواندن اسم اعظم[۲۴۰] خداوند به کبوتر یا مرغی سفید تبدیل شد و هم اکنون با مهدی[۲۴۱] و به روایتی با مهدی و مزدک در قلعهای به سر میبرد و روزی هر سه باز خواهند گشت.[۲۴۲]
او خود را نماینده ابومسلم میدانست و میگفت ابومسلم مرا فرستاده است تا جهان را از وجود منافقان پاک ساخته و زمینه را برای ظهور امام آخرالزمان فراهم سازم. او همچنین در مقابل مزدکیان ادعا میکرد که مزدک شیعه بود و شما باید با شیعیان متحد شوید و انتقام ابومسلم را بگیرید. او با اشاره به مزدک، خرّمدینان و با اشاره به مهدی و امام آخرالزمان، شیعیان را با خود همراه ساخت. شیعیان، خرّمدینان، ابومسلمیان و رزامیان هنگامی که دعاوی او را به عقاید خود نزدیک یافتند دعوت او را اجابت کردند و به او گرویدند. سنباد خطاب به پیروانش میگفت کعبه را ویران خواهد کرد و دوباره آفتاب را قبله ایرانیان قرار میدهد. او همچنین از ظهور قهرمانی خبر میداد که به زودی خواهد آمد و به تسلط اعراب پایان خواهد داد.[۲۴۳]
احتمالاً منظور سنباد از این قهرمان، بهرام ورجاوند[۲۴۴] بوده است. در یک قصیده پهلوی به ظهور بهرام اشاره شده و در آن آمده است که بهرام از جانب هندوستان خواهد آمد، معابد را ویران خواهد کرد و استقلال پیشین ایران را تجدید خواهد نمود. در این قصیده، ابتدا از اعراب که به ایران حمله کردند، پادشاهی را از ایرانیان گرفتند و جزیه و خراج را بر مردم تحمیل کردند، سخن رفته و در پایان آن به ظهور بهرام اشاره شده و آمده است که وی انتقام ایرانیان را از اعراب خواهد گرفت، مساجد آنان را ویران خواهد کرد و آتشکدههای زردشتی را دوباره برپا خواهد نمود.[۲۴۵]
در بندهش[۲۴۶] نیز آمده است که بهرام ازسوی کابلستان خواهد آمد، مردم زیادی به او میگروند، او در روم، هند و ترکستان پادشاهی میکند و دین زردشتی را دوباره برقرار میکند (بندهش، بخش ۱۸، بند ۲۱۷).
در زند بهمن یسن[۲۴۷] نیز به ظهور بهرام ورجاوند بدینگونه اشاره شده است:
۱- درباره بهرام ورجاوند پیداست که به پر فرهی فراز رسد و دیهیم فراز بندد، … و این ده های ایران، که من اورمزد آفریدم، دوباره بیاراید؛
۲- آز و نیاز و کین و خشم و شهوت، رشک و گناهکاری از جهان کاستی گیرد؛
۳- گرگ زمان برود و میش زمان درآید؛
۴- آذر فرنبغ و آذر گشنسب و آذر برزین مهر را دوباره به جای خویشتن بنشانند و هیزم و بوی خوش به داد (= مطابق رسم و آیین) بدهند… (بخش ۸: ۱-۴).
۲-۳- جنبش اسحاق ترک
یکی دیگر از شورشهایی که پس از قتل ابومسلم روی داد، شورش اسحاق ترک بود که از زمان دقیق وقوع شورش او اطلاعی نداریم. بر اساس منابع، شورش او بین سالهای ۱۳۷ تا ۱۴۰ ه.ق. روی داده است.[۲۴۸] اسحاق که اطلاعات زیادی در مورد زندگی وی در دست نیست، به روایتی از فرزندان یحییبنزید و به روایتی دیگر، فردی بیسواد از اهالی ماوراءالنّهر بوده است.[۲۴۹]
آوردهاند که وی پس از آگاهی از خبر قتل ابومسلم، به سرزمین ترکستان در ماوراءالنّهر رفته و مردم آنجا را به خونخواهی ابومسلم فرا خوانده است. علت موسوم شدن اسحاق به ترک را نیز همین مورد میدانند.[۲۵۰] هر چند بر اساس روایات دیگری، اسحاق به این دلیل به ترک موسوم شد که زمانی نزد ترکان زندگی کرده بود[۲۵۱] و یا اینکه زمانی بنا به دستور ابومسلم نزد ترکان رفته بود.[۲۵۲]
نمیدانیم که آیا جنبش اسحاق، جنبه نظامی داشته است یا نه. حتی اطلاعی در مورد پایان یا احتمالاً سرکوب جنبش او در اختیار نداریم. برخی بر این باورند که شورشیانی که در ۱۴۰ ه.ق. در مرو شورش کردند و نظم خراسان را به هم ریختند، پیروان اسحاق ترک بودهاند.[۲۵۳] برای اینکه از درستی یا نادرستی این نظر مطمئن شویم، به بررسی این شورش در ۱۴۰ ه.ق. میپردازیم.
بر اساس روایات موجود در منابع، در ۱۴۰ ه.ق. شورشی در مرو روی داد که در نتیجه آن ابوداوود خالدبنابراهیم ذهلی،[۲۵۴] عامل خراسان، به قتل رسید. در چگونگی قتل وی آمده است که عدهای از سپاهیان، به ابوداوود تاختند و وی که برای آگاهی از اوضاع به پشتبام رفته بود، از بالای پشتبام به زمین افتاد و درگذشت. منصور، خلیفه عباسی، پس از ابوداوود، عبدالجباربنعبدالرحمان[۲۵۵] را به ولایت خراسان برگزید، اما وی نه تنها به مردم ستم میکرد و خراج زیادی از آنان میگرفت، بلکه با فردی به نام «برازبنده» - که مدعی بود ابراهیم امام است و لباسی سفید رنگ به تن داشت- متحد شد و بر ضد خلیفه شورش نمود.[۲۵۶]
مدرکی در دست نداریم که نشان دهد این شورشیان پیروان اسحاق بودهاند. تقارن زمانی این دو شورش هم این مطلب را تأیید نمیکند. برعکس، دلایلی وجود دارد که عدم ارتباط بین این دو شورش را نشان میدهد:
۱- همانطور که ذکر شد، اسحاق در ترکستان شورش کرد، پس اکثر هواداران او باید در همین ناحیه باشند نه در مرو؛
۲- در حالی که اسحاق و هوادارانش شعار خونخواهی ابومسلم را سر میدادند، این شورشیان هیچ شعاری در حمایت از ابومسلم سر ندادند؛
۳- در حالی که اسحاق، ابومسلم را پیامبری فرستاده زردشت میدانست، در بین این شورشیان اثری از این اندیشه ها پیدا نبود؛
۴- بر اساس روایات منابع، این شورشیان افرادی از سپاه خراسان بودهاند. عبدالجبار در دوران فرمانداری خود بر خراسان، عدهای از سپاهیان خراسان را زندانی و عدهای را میکشت.[۲۵۷] احتمالاً همین مسائل موجب خشم سپاهیان و شورش آنان بر ضد او شده است؛
۵- این شورشیان لباس سفید به تن داشتند، این در حالی است که اسحاق هواداران خود را ملزم به پوشیدن لباس سفید نکرده بود.
در مورد اسحاق و اندیشه های دینی او چیز زیادی در منابع نیامده است. همینقدر میدانیم که وی خطاب به پیروانش میگفت ابومسلم نمرده، بلکه زنده و در کوههای ری زندانی است. او همچنین ابومسلم را پیامبری فرستاده زردشت میدانست و میگفت زردشت نمرده، نمیمیرد و برای احیای دوباره دین خود ظهور خواهد کرد.[۲۵۸] احتمالاً چنین عقایدی در اندیشه اسحاق و پیروانش متأثر از اندیشه های کیسانیه میباشد.[۲۵۹]
۲-۴- جنبش استادسیس
سال ۱۵۰ ه.ق. شورش بزرگی در خراسان شکل گرفت. این شورش که از محل دقیق وقوع آن خبری نیست و به طور کلی، خراسان و اطراف آن محل این شورش گزارش شده، از چنان شدّت و حدّتی برخودار بود که در مدت کوتاهی توانست اکثر نواحی خراسان و به روایتی کل خراسان را تحت نفوذ و سیطره خود درآورد.[۲۶۰] افراد زیادی از گوشه و کنار خراسان به خصوص از نواحی هرات، بادغیس[۲۶۱] و سیستان زیر پرچم این شورش گرد آمدند و به مرور ۳۰۰ هزار نفر به او پیوستند.[۲۶۲]
هدایت این شورشیان که با پیروی از دستورات رهبر خود، به کشتار و اسیر کردن مسلمانان، راهزنی و فسق و فجور میپرداختند، به عهده فردی به نام استادسیس بود که منابع نام او را به صورتهای مختلف آوردهاند.[۲۶۳] به علت سکوت مورّخان درباره وی، ما اطلاع زیادی از زندگی و اصل و نسب وی نداریم. منابع آوردهاند که وی ادعای نبوت داشته است[۲۶۴] و محل زندگی او بادغیس هرات بوده است. صحت این مسئله از اینجا اثبات میشود که در جایی او را استادسیس بادغیسی خطاب کردهاند.[۲۶۵]
منابع آوردهاند که پیروان استادسیس جنگجویانی کارآزموده بودند.[۲۶۶] این امر نشان دهنده آن است که استادسیس با جذب چنین هوادارانی از پشتیبانی قوای نظامی بزرگی برخوردار شده است. وی هنگامی که خود را در رأس چنین سپاه بزرگی دید و در خود احساس قدرت نمود، درصدد برآمد نواحی مختلف خراسان را یکی پس از دیگری به تصرف خود درآورد. در نتیجه، مرورود مورد حمله سپاهیان استادسیس قرار گرفت. فرماندار آنجا با همکاری اهالی، با وجود مقاومت و شهامت زیادی که از خود نشان دادند، نتوانستند در مقابل آنان کاری از پیش ببرند و سرانجام شکست خورده و عده زیادی از آنان کشته شدند و بدین ترتیب، شورشیان موفق شدند مرورود را به تصرف خود درآورند.[۲۶۷]
آنان پس از پیروزی در این جنگ، قوت قلب بیشتری یافتند و پیشروی در سایر مناطق خراسان را در برنامه خود قرار دادند و به مرور توانستند بر اکثر نواحی خراسان غلبه کنند. با ادامه این ناآرامیها و ناکامیِ چندین سپاه اعزام شده برای سرکوبی آنان از جانب منصور، خلیفه عباسی، وی سرانجام آخرین سپاه قدرتمند خود را با ۲۰ هزار جنگجو به دفع آنان گسیل داشت. پس از مبارزهای سنگین بین دو سپاه، استادسیس و جمعی از هوادارانش که شکست خود را حتمی میدیدند، از معرکه فرار و در کوههای اطراف پناه گرفتند، اما پس از محاصره چارهای غیر از تسلیم نیافتند. در این جنگ ۷۰ هزار نفر[۲۶۸] و به روایتی ۹۰ هزار نفر کشته و ۱۴ هزار نفر اسیر گشتند.[۲۶۹] به این ترتیب، شورش استادسیس پس از یک سال، در ۱۵۱ه.ق. مهار شد.[۲۷۰]
منابع هدف قیام او را ناخشنودی از قتل ابومسلم، غلبه بر اعراب و اسلام و تجدید نظر در دین زردشتی میدانند. علت مشارکت مردم نیز نارضایتی از خلافت به دلیل تحمیل مالیاتهای سنگین عنوان شده است.[۲۷۱]
از عقاید احتمالی استادسیس بیخبریم و منابع در این باره چیزی به ما نمیگویند. اینکه برخی منابع او را ادامهدهنده و دنبالهرو راه بهآفرید میدانند،[۲۷۲] بیانگر زردشتی بودن استادسیس است. آوردهاند که او خود را موعود زردشت میدانسته است.[۲۷۳] روشن است که او با این سخن قصد داشت زردشتیان را به خود جذب نماید. احتمالاً وی نیز مانند سایرین از شعار خونخواهی ابومسلم برای جلب هوادارانش استفاده کرده است. در اندیشه های مذکور از استادسیس هیچ ابتکاری دیده نمیشود؛ اندیشه های او پیش از او نیز مطرح بوده است.
۳- بررسی عقیدتی سیاهجامگان
برای شناخت بیشتر سیاهجامگان پیش از اینکه به بیان ربط و نسبت آن با ادیان ایران پیش از اسلام بپردازیم، به طور مختصر ارتباط آن را با دین اسلام مورد بررسی قرار میدهیم و سپس بر اساس جنبشهای بهآفرید، سنباد، اسحاق ترک و استادسیس؛ مطالب موجود در منابع و نظر برخی از محققان، به بررسی و شرح عقاید سیاهجامگان میپردازیم و ارتباط آن را با ادیان ایران پیش از اسلام، چون زردشتی و مزدکی روشن مینمائیم.
برخی از اعمال سیاهجامگان نشان میدهد که آنان مسلمان بودهاند. اقامه نماز، خواندن قرآن، یاد خدا[۲۷۴] و درج آیهای از قرآن روی پرچمشان تا حدودی این موضوع را اثبات میکند.[۲۷۵] علاوه بر این، ابومسلم در کودکی به حفظ قرآن روی آورده بود و بارها همراه با کاروان بزرگی از هواداران خود به حج رفت. وی در هنگام حج، رفتار پرهیزگارانهای از خود نشان میداد؛ برای نمونه از اسب پیاده میشد، کفشهایش را درمیآورد و با پای پیاده مسیر باقیمانده تا خانه خدا را طی میکرد، علاوه بر این، تمام کاروان را با خرج خود اطعام مینمود.[۲۷۶]
در کنار این موارد، باید اشاره کرد که به دستور ابومسلم در نامههایی که به دیگران نوشته میشد، به آیات قرآن اشاره میشد.[۲۷۷] وی برای مسلمانان مسجدی ساخت[۲۷۸] و سالها مردم را به بیعت با فردی از خاندان پیامبر دعوت مینمود.[۲۷۹] نام ابومسلم نیز که به معنای پدر مسلمانان است، به مسلمان بودن او اشاره میکند. به علاوه، به یک روایت مشهور، ابومسلم به این دلیل بهآفرید را کشت که پس از گرایش به اسلام، به اعمالی مخالف با اسلام روی آورد.[۲۸۰]
نکته دیگری که احتمال مسلمان بودن او را تقویت میکند، این است که منصور، خلیفه عباسی، با وجود نفرت از ابومسلم در اتهاماتی که هنگام قتل ابومسلم بر او وارد کرد- و پیش ازین بدانها اشاره شد- او را زندیق، مجوس و شعوبی خطاب نکرد.[۲۸۱]
با این وجود، اخباری وجود دارد که نشان میدهد اعتقاد ابومسلم به اسلام اعتقادی عمیق نبوده است و او اسلام و عقاید اسلامی را دستاویزی برای جلب جمعیت زیادی از مسلمانان به جنبش خود قرار داده است. در زیر به چند مورد از این موارد اشاره میشود:
۱- ابومسلم هنگامی که از منصور عصبانی بود، در نامهای خطاب به وی گفت برای اینکه ولایت و اطاعت از ایشان را برای مردم امری واجب قلمداد کند، آیات قرآن را به نفع عباسیان تأویل کرده و اکنون از این عمل خود پشیمان شده و اقرار کرده که تأویلات او اشتباه بوده است. علاوه بر این، ابراهیم امام را انسان گمراهی دانسته که بیمحابا به وی دستور قتل انسانهای بیگناه را صادر میکرد؛[۲۸۲]
۲- ابومسلم عقیده تناسخ را پذیرفت[۲۸۳] و آن را وارد ساختار عقیدتی سیاهجامگان نمود، در حالی که اعتقاد به تناسخ در اسلام پذیرفته نیست و او با این کار خود، در واقع دین اسلام را تحریف نمود؛
۳- وی بر ضد اسلام و خلفا قیام نمود و این عمل او با مسلمان بودنش منافات دارد؛
۴- ابومسلم برخلاف عقاید اسلامی، بسیاری از مسلمانان را برای پیشبرد مقاصد خود به خاک و خون کشید.[۲۸۴]
یک مسئله درخور توجه در مورد سیاهجامگان این است که برخی آن را جنبشی زردشتی میدانند. واقعیت آن است که بحث زردشتی بودن یا نبودن سیاهجامگان، از مباحث جنجالی به حساب میآید، به طوری که نظرات مختلفی در این مورد مطرح شده است. بنا به نظری، شورش زردشتیانی چون بهآفرید، سنباد و استادسیس، دلیلی برای اثبات زردشتی بودن ابومسلم است؛ چرا که این زردشتیان در شورش خود، موضوع خونخواهی ابومسلم را مطرح کردهاند و اندیشه های زردشتی را به وی نسبت دادهاند.[۲۸۵] برخی گرایش ابومسلم به دین زردشتی را با این نظر تأیید میکنند که وی دست به کشتن بهآفرید زده است[۲۸۶] و او همان کسی بود که در دین زردشتی بدعتهایی را به وجود آورد و موجب نارضایتی روحانیان و عوام شده بود. برخی دیگر از محققان این نظر را تأیید نمیکنند و بر این باورند که ابومسلم به خاطر اسلام با بهآفرید وارد جنگ شد[۲۸۷] و یا اینکه چون جنبش بهآفرید را منافی تمرکز قدرت سیاسی خود میدانست، او را از بین برد.[۲۸۸] برای پی بردن به درستی یا نادرستی این نظریات، به توضیح بیشتر در مورد ابومسلم و هوادارانش میپردازیم.
میدانیم که پیروان و هواداران ابومسلم را طیف متفاوتی از افراد و گروه ها دربرمیگرفت. بر اساس آنچه در منابع آمده است، این طیفهای متفاوت عبارت بودند از: زردشتیان، شیعیان، کیسانیان، مزدکیان، خوارج، روستاییان، پیشهوران، زمینداران، دهقانان محلی، یمنیها (اعراب قبائل جنوب خراسان) و دشمنان امویان.[۲۸۹] چون ابومسلم برای موفقیت در مأموریت خود، به طرفداری و حمایت گروه ها و افراد زیادی نیاز داشت، سعی کرد همه این گروه ها را به نهضت خود جلب کند. وی همانطور که بسیاری از مردم را، به بهانه اوضاع نابهسامان اقتصادی به شورش خود جلب نمود، با گنجاندن عقاید هر کدام از این گروه ها در ساختار عقیدتی سیاهجامگان، آنان را با خود همراه کرد. با این شرح، بدیهی است که زردشتیان نیز مانند سایر گروه ها، به جنبش سیاهجامگان پیوسته باشند و پس از قتل ابومسلم، که زمانی رهبر آنان به شمار میرفت، شورش کنند و در شورش خود موضوع خونخواهی او را مطرح نمایند.
به علاوه، به نظر میرسد اقدام ابومسلم در کشتن بهآفرید، بیشتر به دلیل ملاحظات سیاسی بوده است تا مذهبی و ابومسلم به پنج دلیل بهآفرید را کشته است:
۱- ابومسلم برای استمرار قدرت خود در خراسان، چارهای غیر از سرکوب بهآفرید نداشت؛ چرا که بهآفرید باعث آشوب در نیشابور شده بود و با دعاوی خود از طرفی، عده زیادی از مسلمانان و زردشتیان را به خود جلب کرده و از طرفی دیگر، جایگاهی نسبتاً بزرگ در میان مردم به دست آورده بود و این مسئله اقتدار ابومسلم را در خراسان از بین میبرد؛
۲- ادامه شورش بهآفرید در میان مردم و عدم توجه به آن در طولانیمدت، موجب گرایش افراد بیشتری به او میشد و این مسئله به ضرر ابومسلم بود؛
۳- منافع زیادی از کشتن بهآفرید نصیب ابومسلم میشد. وی با کشتن بهآفرید از طرفی، گام مهمی در جهت حفظ قدرت سیاسی خود برداشت و از طرفی دیگر، به محبوبیت خود در میان زردشتیان و مسلمانان، افزود؛ چرا که عده زیادی از مسلمانان و زردشتیان از شورش بهآفرید ناراضی بودند؛
۴- این احتمال وجود داشت که زردشتیان و مسلمانانی که از شورش بهآفرید ناراضی بودند، از ابومسلم به دلیل اقدامش در سرکوبی بهآفرید به نیکی یاد کنند و به سیاهجامگان بپیوندند؛
۵- ابومسلم نه تنها با بهآفرید، بلکه با همه کسانی که برای قدرت سیاسیاش خطرناک بودند، مقابله کرد و بدون توجه به دین و مذهبشان، آنان را از سر راه خود برداشت، برای نمونه با عبداللهبنراوندی[۲۹۰] و هوادارانش که از نظر سیاسی برای او خطرآفرین بودند، مبارزه نمود. عبدالله که در خراسان به عنوان یکی از پیشوایان دعوت عباسی، مردم را به سوی عباسیان فرا میخواند و با ابومسلم آشنایی داشت، به سرنوشت بهآفرید دچار شد.
وی که سعی داشت ابومسلم را از اقدامات خشن بر ضد مردم بیگناه بازدارد، هنگامی که با سرسختی ابومسلم در کشتن مردم مواجه شد، درصدد همکاری با او برآمد. وی که گمان میکرد از کمک به ابومسلم سود خواهد برد، به ابومسلم گفت هواداران زیادی دارد و مایل است برای یاری وی آنان را فرا بخواند. ابومسلم نیز بیدرنگ با پیشنهاد عبدالله موافقت کرد و دستور داد نامههایی به هواداران خود بنویسد و در روز معینی آنان را گرد آورد. بدین ترتیب، مدتی بعد عده زیادی از هواداران عبدالله در خراسان گرد آمدند. ابومسلم همینکه از تجمع همۀ آنان مطمئن شد، دستور قتلعام آنان را صادر کرد و عبدالله را با عده زیادی از هوادارانش به قتل رساند.[۲۹۱]
اقدام ابومسلم در قتلعام عبدالله و هوادارانش را باید در یک علّت جستجو کرد: او هنگامی که فهمید عبدالله افراد زیادی را به خود جلب کرده است و احتمالاً افراد بیشتری نیز به او خواهند پیوست، او را مانعی بزرگ برای قدرت سیاسی خود دانست، از قدرت او بیمناک شده و او را کشت.
همچنین فردی به نام عبداللهبنمعاویه نیز در روزگار ابومسلم ادعای خلافت داشت که ابومسلم او را کشت.[۲۹۲] عبداللهبنمعاویهبنعبداللهبنجعفربنابوطالب معروف به ذوالجناحین که پیروانش به جناحیه معروف شدند، در اصفهان و فارس شورش کرد و با ترویج عقایدی چون تناسخ، حلال کردن محرمات و انکار رستاخیز، موفق شد افراد زیادی را به خود جذب کند.[۲۹۳] ابومسلم به محض آگاهی از شورش وی، او را سرکوب نمود. به احتمال زیاد ابومسلم عبداللهبنمعاویه را به دلیل انتشار این عقاید نکشت، بلکه آنچه ابومسلم را در کشتن وی و هوادارانش تحریک میکرد، ترس از جذب شدن افراد بیشتری به او بود.[۲۹۴]
محققان علاوه بر اینکه کشتن بهآفرید توسط ابومسلم را عملی به سود زردشتیان و نیز نشانی از زردشتی بودن ابومسلم دانستهاند- که البته همچنان که نشان داده شد، برداشت درستی نیست- چند عامل دیگر را در زردشتی بودن ابومسلم بر میشمارند: همدردی ابومسلم با سنباد زردشتی و روانه ساختن سپاهی به نیشابور برای کمک به او در مبارزه با اعراب و نیز رفتار ملایم ابومسلم با فاذوسبان، دهقان نیشابوری و خانوادهاش، که پیش از این ابومسلم را یاری کرده بود.[۲۹۵]
اما به نظر میرسد این دلایل نیز برای اثبات زردشتی بودن وی قانعکننده نیستند. اگر ابومسلم شورش بهآفرید را سرکوب کرد به دلیل ملاحظات سیاسی بود. اگر با سنباد همدردی کرد به دلیل آشنایی سابق با او بود و اگر به فاذوسبان زردشتی و خانوادهاش، در جریان فتح خراسان آسیبی نرساند، به دلیل کمکی بود که سالها پیش از ایشان دیده بود.[۲۹۶] رفتار ملایم وی با زردشتیان، برای اثبات زردشتی بودن وی کافی نیست؛ چرا که در کنار این روایات مبنی بر رفتار ملایم ابومسلم با زردشتیان، حکایتی وجود دارد که خشم و غضب او را نسبت به یک زردشتی نشان میدهد. بر اساس این حکایت، هنگامی که ابومسلم اصفهان را فتح کرد، به یک زردشتی خشم گرفت و درصدد قتل او برآمد، اما هنگامی که آن زردشتی به اسلام گروید، به او امان داد و از کشتن او صرف نظر کرد.[۲۹۷]