امام علی (ع) همچنین میفرماید: « زبان آدمی زاد همچون ترازویی است که گفتار حکیمانه و الهی وزن آن را زیاد میکند و گفتار جاهلانه و بیهوده و زشتی را کم میکند.» (همان: ۲۰۶ )
سعدی به پیروی از دستورات حیات بخش اسلام کلام خود را می آراید و به زیبایی از انسان ها می خواهد که از گفتگو ومجادله با افراد نادان بپرهیزیم. سعدی مجادله با افراد نادان را عین نادانی می داند و میگوید:
«جالینوس ابلهی را دید دست در گریبان دانشمندی زده و بیحرمتی
همی کرد، گفت اگر این نادان نبودی کار وی با نادانان بدین جا نرسیدی.« (سعدی،۱۳۷۴: ۱۱۷)
سعدی معتقد است؛ دو انسان دانا و فهمیده هرگز در صدد در گیری و جنگ و جدال با هم بر نمیآیند. همچنین هرگز انسان فهمیده با افراد نادان وارد مجادله نمیشود. اگر نادان به نادانی خود با فردی دانا جدال بر اگیزد و با سختی سخن گوید انسان دانا با نرمی و مهربانی با او صحبت میکند.
دو عاقل را نــبــاشد کــیــــن و پــیـکار نــــه دانـایی ســتیــزد با سبکسار
اگر نـــادان به وحشت ســخــت گــویــد خردمنـدش به نرمـــــی دل بجوید
دو صــاحبــدل نگــهدارنــــد مــــــویى همـــیدون سرکشی و آزرم جویی
سعدی میگوید، دو انسان دانا همیشه حد اعتدال را رعایت میکنند و هیچ کاری را از حد معمول نمیگذرانند چنان که حتی مویی در کشاکش بین دو انسان دانا آسیب نمیبیند .دو نادان در چنین موضعی به علت جهل و نادانی که دارند، هرگز اندازه را نمیشناسند و سر انجام آسیب و صدمات فراوانی به هم وارد میکنند. سعدی برای نشان دادن چنین حالتی و شدت درگیری میان آنان از گسستن زنجیر یاد میکند:
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
وگــر بــر هــر دو جــانــب جاهــلانــند اگـــــــر زنــجــیــر بــــــــاشــد بگسلانند
یــکـــــی را زشــت خویــی داد دشــنام تحــمل کــرد و گفـــت ای خــوب فــرجــام
بـــتر زانــم کــه خـــواهــى گفتن آنــی کـه دانــــم عیــب مــن چــون مــن نــدانـى»
(همان: ۱۱۷)
انسان آگاه به نظر سعدی هرگز در صدد بحث و گفتگو با کسی که اندیشه و باورش را قبول ندارد بر نمیآید. کسی که به کلام خدا و برهان عقل و حدیث متقاعد نمیگردد؛ اولی آن است که جوابش را به سکوت بر گزار کنی و پاسخ او را با خاموشی بدهی او در این خصوص میگوید:
«عالمی معتبر را مناظره افتاد با یکی از ملاحده لَعنهُم الله عَلی حِدَه و به حجت با او بس نیامد سپر بینداخت و برگشت کسی گفتش تو را با چندین فضل و ادب که داری با بی دینی حجت نماند ؟
گفت علم من قرآن است و حدیث و گفتار مشایخ و او بدینها معتقد نیست و نمیشنود. مرا شنیدن کفر او به چه کار آید.
آن کــــس که به قرآن و خبر زو نرهی آن اســت جوابــش که جوابش ندهی»
(همان: ۱۱۶)
گفتار نا به جا، نشانهی کم خردی است. سعدی با این باور به خوانندهی خود پند میدهد که برای کسانی که از فهم و درک سخن عاجزند، بهتر است سکوت کرد و مایهی رنج خود را فراهم نیاورد:
«یکی از شعرا پیش امیر دزدان رفت و ثنایی بر او بگفت. فرمود تا جامه از او برکنند و از ده بدر کنند. مسکین برهنه به سرما همی رفت، سگان در قفای وی افتادند خواست تا سنگی بردارد و سگان را دفع کند در زمین یخ گرفته بود عاجز شد. گفت این چه حرامزاده مردمانند سگ را گشادهاند و سنگ را بسته.
امیر از غرفه بدید و بشنید و بخندید، گفت ای حکیم از من چیزی بخواه. گفت جامهی خود میخواهم اگر انعام فرمایید رضینا مِن نوالِکَ بالرَحیلِ.
امیــــدوار بـوَد آدمــى به خـــیــر کسان مرا به خیر تو امید نیست، شر مَرسان»
(همان: ۱۱۸)
سعدی همان قدر که انسان را از گفتن سخنان بیهوده و نابخردانه نهی میکند از او نیز میخواهد که ازشنیدن سخنان بیهوده و باطل دوری ورزد و به این گونه سخنان تهی از مغز و دانش گوش فراندهد :
جو بـــاطـــل ســرایند مگـــمــار گوش چو بـــی ستــر بیــنی بسیرت بپوش
(همان: ۳۶۷)
۵-۲-۱۰- سکوت برای دوری از یاوه گویی
نعمت زبان و بیان از اهمیت بالایی برخوردار است، این نکته را نیز نباید فراموش کرد که زبان دارای دو بُعد مثبت و منفی است و نمیتوان گفت چون زبان نعمت بزرگ الهی است پس باید هر چه بیشتر آن را به کار انداخت و بدون حساب هر سخنی را بر زبان جاری ساخت بلکه باید در موارد ضروری و مفید از آن بهرهبرداری کرد.
یکی از نشانههای انسان عاقل آن است که بیجا سخن نمیگوید، زیرا زبان بیان کننده میزان عقل آدمی است، چنان که امیرمؤمنان ـ علیه السّلام ـ فرمود:
«تَکلّمُوا، تُعْرَفُوا فإنَّ الْمرْءَ مخْبوءٌ تحْت لِسانِهِ.» .( نهج البلاغه،۱۳۸۷: ۳۹۲) سخن بگویید تا شناخته شوید چرا که انسان در زیر زبان خود پنهان است» همچنین میفرماید: «لسانُ الْعاقل وراءَ قلْبِهِ و قلْب الْأَحْمق وراءَ لسانِهِ «زبان عاقل در پشت قلب او جای دارد و قلب احمق پشت زبان اوست».» (همان: ۴۷۶ )
سیّد رضی هنگامی که این جمله را در نهج البلاغه نقل میکند میگوید: «این جمله از کلمات شگفت انگیز و پرارزش مولا امیرالمؤمنین ـ علیه السّلام ـ است و مقصود این است که انسان عاقل زبان خود را پیش از مشورت کردن و اندیشیدن به سخن نمیگشاید، ولی احمق قبل از اینکه فکر و اندیشه کند سخن میگوید.» بنابراین، گویی زبان عاقل دنبالهرو قلب اوست ولی قلب احمق از زبانش تبعیت میکند. همین مضمون در عبارت دیگری از آن حضرت نقل شده است که فرمود: «قلبُ الْأحمقِ فی فیهِ و لسانٌ الْعاقل فی قَلْبِهِ.» قلب احمق در دهان او و زبان عاقل در قلب اوست (همان: ۴۷۶)
خلاصه آن که انسان باید هنگام سخن گفتن تأمّل کند و بیهوده سخن نگوید که اگر در گفتار زمام اختیار را از کف داد عواقب سوء و زیانباری به دنبال خواهد داشت. انسان تا سخن نگفته سخن در اختیار اوست، اما وقتی از دهان او خارج شد انسان در اختیار آن قرار میگیرد. این حقیقت را حضرت علی- علیه السّلام ـ این گونه بیان میفرماید:
«سخن مادام که آن را نگفتهای در اختیار تو است اّما همین که از دهانت خارج شد تو در اختیار آن هستی. بنابراین زبانت را همچون طلا و نقره ات نگه دار، زیرا بسیار شده که یک کلمه نعمت بزرگی را از انسان سلب کرده و یا بلا و دردسری برایش فراهم ساخته است (همان: ۳۸۱ )
سعدی که خود از خانوادهی است که همه اجداد و نیاکانش از بزرگان و اکابر دین وشریعت بودهاند، تحت تاثیر آموزههای اخلاقی این دین مبین گفتارهای نغز و شیرین در بارهی موقعیت و مقام سکوت دارد. خودداری برای پاسخ گوئی به افراد نادان و احمق همکلامی با آنان در آثار سعدی جلوهای ویژه دارد. هم در باب مربوط به خاموشی وهم در سابر ابواب گلستان وبخصوص باب مربوط به اداب سخن وتربیت نکاتی نغز وجود دارد.
زبان بریـــده بــــــه کنجی نشسته صمٌّ بکمٌ به از کسی کـــه نباشد زبانش اندر حکم