این تعریف تقریبا معادل و تکمیل شدهی تعریف لنیک و کییل است که گفتهاند: «هوش اخلاقی عبارت است از ظرفیت روانی جهت تعیین این که اصول جهان شمول انسانی چگونه باید در ارزشها، اهداف، عملکردهای ما به کار گرفته شوند.» (لنیک و کییل ۲۴ و ۵۸).
واضح است که هوش اخلاقی مرزهای وسیعی با دو مفهوم اخلاق کاربردی و اخلاق اجتماعی دارد و این دو ارتباط محکمی با موضوع این پژوهش دارند. از سوی دیگر چنانکه خواهیم گفت هوش اخلاقی زیربنای تفکر انتقادی است. پس از این تأثیر تفکر انتقادی در کار گروهی را بیان خواهیم کرد.
هفت فضیلت هوش اخلاقی با توضیحی کوتاه به این شرح است: ۱: همدلی [۱۱]، یعنی درک احساسات دیگران، ۲: وجدان [۱۲]، ندای درونی که در تصمیمگیری اخلاقی به شما کمک میکند و در صورت انحراف از مسیر اخلاق احساس گناه بروز میکند. این فضیلت سنگ بنای تقویت خصایلی بنیادین مانند صداقت، مسئولیتپذیری و امانتداری است. ۳: خویشتنداری [۱۳]، یعنی مهار خواستههای نفسانی که باعث فکر کردن قبل از مبادرت به عمل میشود. ۴: احترام [۱۴]، ۵: مهربانی [۱۵]، ۶: بردباری [۱۶] یعنی درک ویژگیهای مختلف دیگران و آمادگی برای پذیرش چشماندازها و باورهای جدید، ۷: انصاف [۱۷] یعنی داشتن سعهی صدر و رفتاری عادلانه وو غیرمغرضانه با دیگران (بوربا ۲۹ ـ ۳۱). جالب است که همین فضایل در نوشتههای کسانی که در رابطه با رهبر و اعضای گروه نیز نوشتهاند به چشم میخورد. این نکته نشان میدهد که هوش اخلاقی پیوند غیر قابل انکاری با موضوع این پژوهش دارد. پس از این در فصل سوم در ویژگی اعضا و رهبر از این هوش و تأثیر آن بر کار گروهی سخن خواهیم گفت.
( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
۳٫۱٫۲٫ قضاوت اخلاقی
قضاوت اخلاقی [۱۸] یعنی اذعان به ارزشمند یا الزامی بودنِ موضوع قضاوت. موضوع قضاوت، فعل یا منش اختیاری موجود عقلانی میباشد. قضاوت در قالب گزارههای اخلاقی منعکس میشود. محمول در گزارهی اخلاقی، خوب، بد، باید، نباید، درست، نادرست و وظیفه است.
۴٫۱٫۲٫ مسئلهی اخلاقی
مسئله در برابر مشکل است. به تعبیر دیگر برای حل مشکل ابتدا باید آن را به مسئله تبدیل کنیم. مشکل اخلاقی [۱۹] یعنی سطح آشکار و محسوس هر گونه اختلال و نابسامانی در حوزه اخلاق و مسئله اخلاقی [۲۰] یعنی سطح زیرین و ریشهای مشکل اخلاقی که سبب بروز اختلال میباشد. گاهی میپرسیم اختلال در این زمینه چیست و گاهی میپرسیم چرا اختلال پیش آمده است. وقتی به علل بروز یک مشکل، اجزای تشکیلدهندهی آن و چگونگی امکان تجزیهی آن میاندیشیم در حال تبدیل آن مشکل به مسئله هستیم. تلاش در حل مشکل کمکی به ما نمیکند. مشکل ـ تا زمانی که مشکل است ـ حل شدنی نیست و هر تلاشی در حل آن، مشکل را حادتر میکند (قراملکی, اخلاق حرفهای ۲۵۶).
به عنوان مثال فرزندی به والدینش دروغ میگوید. پس والدین با مشکلی به عنوان دروغگویی مواجه هستند. تنبیه کردن و توصیه به پرهیز از دروغ مشکل را حل نمیکند و فرزند دروغگوتر میشود. برای حل مشکل باید آن را به مسئله تبدیل کنیم. برای این تبدیل روشهای مختلفی متناسب با موارد وجود دارد که در اینجا میشود از روش «بررسی علت» استفاده کرد (قراملکی, اخلاق حرفهای ۲۵۹). پس از بررسی میبینیم که این دروغگویی ناشی از عدم صمیمیت فرزند با والدین است. راهحل هم ایجاد صمیمیت است. روشن است که تنبیه و توصیه این صمیمیت را کمتر میکرد و مشکل را حادتر.
۵٫۱٫۲٫ تعارض اخلاقی
در این بحث به دو عنوان مفهومشناسی تعارض اخلاقی و منشأ تعارضات اخلاقی اشاره خواهیم داشت:
۱٫۵٫۱٫۲٫ مفهومشناسی تعارض اخلاقی
وظیفهی اصلی اخلاق کاربردی رفع چالش اخلاقی [۲۱] است و درصد بالایی از چالشهای اخلاقی در رابطه با تعارضات اخلاقی است. بنابراین پرداختن به تعارض اخلاقی یکی از مهمترین وظایف اخلاق کاربردی و پژوهشهایی است که مبتنی بر اخلاق کاربردی سامان یافته است.
تعارض اخلاقی [۲۲] موقعیتی است که دو یا چند وظیفه ـ که حداقل یکی از آنها اخلاقی باشد ـ تنها به این دلیل که باید در یک زمان و بر سر یک مصداق به انجام برسند، امکان عمل به آنها وجود ندارد.
در اینجا لازم است به جهت توضیح تعریف تعارض اخلاقی اقسام آن را بیان کنیم. تعارض اخلاقی با توجه به متعلق تعارض دو گونه است: تعارض احکام [۲۳] و تعارض منافع [۲۴]. از سوی دیگر تعارض بر اساس طرفهای درگیر در تعارض به تعارض درونفردی [۲۵] و تعارض میانفردی [۲۶] تقسیم میشود. روشن است که تعریف شامل هر دو تقسیم میشود. تعارض در منافع همان است که به عنوان تنش و نزاع شناخته میشود.
تقسیم دیگری نیز از تعارض داریم که تعارض بر اساس منشأ پیدایش آن به سه قسم تقسیم میشود: الف: تعارض ناشی از تعهدات، ب: تعارض ناشی از منافع و ج: تعارض ناشی از اهداف. بین این تقسیم و تقسیم اول نباید خلط شود. در هر دو قسم ما بحث از منافع داریم ولی در تقسیم اول منافع متعلق تعارض است و چیزی است که تعارض بر آن اتفاق افتاده است و نزاع بر سر منافع است ولی در تقسیم سوم منشأ بروز تعارض اخلاقی منافع است. که ممکن است متعلق این تعارض اخلاقی ناشی از منافع، احکام یا منافع باشد. البته گاهی همان منافعی که منشأ بروز تعارض شده است، خود متعلق تعارض نیز هست. تقسیم سوم در فصل پنجم و دو تقسیم اول در اینجا مورد نظر است.
با توجه به این دو تقسیم چهار قسم قابل تصویر است:
الف: تعارض احکام درونفردی یعنی فرد با احکامی روبروست که تنها به جهت اینکه در یک زمان و یک مصداق جمع شدهاند امکان عمل به آنها وجود ندارد.
ب: تعارض احکام میانفردی یعنی حداقل دو نفر هر کدام با حکمی روبرو هستند که به جهت اینکه در یک زمان و یک مصداق باید هر کدام به وظیفهی خود عمل کنند، امکان عمل به هر دو حکم وجود ندارد.
ج: تعارض منافع درونفردی یعنی فرد با دو منفعت مواجه است که به جهت اینکه در یک زمان و یک مصداق باید آن منافع را استیفا کند، امکان استیفای هر دو منفعت وجود ندارد.
د: تعارض منافع میانفردی یعنی حداقل دو نفر هر کدام منفعتی دارند که به جهت اینکه در یک زمان و یک مصداق باید آن منفعت استیفا شود، امکان استیفا وجود ندارد.
در اینجا در رابطه با اقسام به چند نکته اشاره میکنیم:
-
- تعارض منافع میانفردی بر اساس خودگرایی اخلاقی ـ که پس از این توضیح خواهیم داد ـ اخلاقی خواهد بود. بحث از خودگرایی فقط در این قسم قابل طرح است زیرا قاعدهی خودگرایی ـ چنانکه پس از این در بحث از مبادی تصدیقی پژوهش در کار گروهی خواهیم گفت ـ قاعدهای مطلق در همهی موارد نیست و فقط در رابطه با تعارض بین منافع خود و د یگری جاری است و بقیهی اقسام یا تعارض بر سر منافع نیست و یا اگر هست فرد دیگری وجود ندارد تا منافع او با منافع خود فرد تعارض کرده باشد. با توجه به این نکته میتوانیم تفسیری اخلاقی از تنش و تعارض منافع داشته باشیم و آن را در دایرهی تعارض اخلاقی بیاوریم. همچنین باید بدانیم که قسم «ج» از باب تعارض اخلاقی خارج است زیرا صرفاً فرد با ترجیح بین منافع خود درگیر است و گر چه ترجیح منافع اهم یک فضلیت عقلانی است ولی فضیلتی اخلاقی به حساب نمیآید و در واقع تعارض اخلاقی در آن معنا ندارد زیرا مبنایی برای ترجیح منفعت بیشتر نداریم گر چه خودگرایی با تقریر مشهور میتواند پشتوانهی آن باشد ولی به نظر نگارندهی این نوشتار خودگرایی قاعدهای در تعارض بین منافع خود و دیگری است، پس در این قسم اجرایی نخواهد بود.
-
- قید «حداقل یکی از آنها اخلاقی باشد»در تعریف به این جهت ذکر شده است که شامل موارد تعارض وظیفهی اخلاقی با وظایف دیگر نیز بشود. بنابراین با توجه به این قید تعریف شامل هر دو قسم تعارض درونفردی و میانفردی میشود چه تعارض یک فرد که تعارض وظیفهی اخلاقی با وظیفهی اخلاقی دیگر است و چه تعارض دو فرد که تعارض وظیفهی اخلاقی با غیر اخلاقی است.
-
- امکان تعارض بین وظیفهی اخلاقی با غیر اخلاقی برای یک فرد وجود ندارد. زیرا همیشه برای یک فرد وظیفهی اخلاقی بر غیر اخلاقی مقدم است. پس در قسم «الف» باید هر دو وظیفه اخلاقی باشند.
-
- تعارض دو وظیفهی اخلاقی نیز برای دو فرد وجود ندارد. یعنی نمیتوانیم تصویر کنیم که دو فرد هر کدام وظیفهی اخلاقی داشته باشند و این دو وظیفه در یک مورد و در یک زمان قابل انجام نباشد. دلیل این مطلب، اطلاقِ وظایف اخلاقی است. توجه به بافت و فضای دو عامل اخلاقی با توجه به وحدت مورد نمیتواند تفاوتی را ایجاد کند که وظایف اخلاقی متعدد ایجاد شود و الا نسبیت اخلاق را باید بپذیریم. البته در این مورد یک استثنا وجود دارد که پس از این توضیح خواهیم داد.
-
- مثالهایی که برای قسم «د» ذکر میکنیم عیناً میتوانند مثال برای قسم «ب» باشند. زیرا ما با قبول خودگرایی اخلاقی در واقع قسم «د» را از تعارض منافع به تعارض احکام تبدیل کردیم و قسم «ب» و «د» از این جهت شباهت داشتند که هر دو میانفردی بودند و تفاوت آنها فقط در تعارض احکام و منافع بود که با پذیرش خودگرایی اخلاقی این تفاوت نیز مرتفع شد. البته توجه دارید که قسم «ب» اعم از قسم «د» است یعنی هر تعارض منافع میانفردی، تعارض احکام میانفردی هست ولی هر تعارض احکام میانفردی تعارض منافع میانفردی نیست. بنابراین با ذکر مثالهایی برای قسم «د» از بیان مثال برای قسم «ب» بینیاز خواهیم بود. در نتیجه ما در فصل پنجم اگر مثالهایی از قسم «الف» و «د» ذکر کنیم به مطلوب خود رسیدهایم، زیرا مثال قسم «د» در واقع مثال برای قسم «ب» هم هست و قسم «ج» نیز از دایرهی تعارض اخلاقی خارج است.
بعد از ذکر این نکات برای وضوح بیشتر مطلب برای هر قسم مثالی بیان میکنیم:
مثال قسم «الف»: کسی به ما اسلحهای را امانت داده است و وقتی که از کسی به شدت عصبانی است و او را به قتل تهدید میکند از ما امانت خود را میخواهد. ما میدانیم که اگر اسلحهی او را بازگردانیم، تهدید خود را عملی خواهد کرد. از سویی با این حکم مواجهیم که «امانت را به اهلش باز گردان.» و از سوی دیگر حکم «در قتل بیگناه همکاری نکن.» به ما میگوید که امانت را به او پس ندهیم. همینگونه است تعارض بین «راست بگو» و «در قتل بیگناه همکاری نکن.».
مثال قسم «ب»: معلمی را در نظر بگیرید که به حسب وظیفه به این نتیجه رسیده است که کودک را باید تنبیه کند، از سوی دیگر فردی که ناظر تنبیه است چنین تنبیهی را ناعادلانه میداند، این فرد بنا به حکم اخلاقی «وجوب دفاع از مظلوم» وظیفهی اخلاقی خود میداند که از این کودک دفاع کرده و مانع تنبیه او شود و معلم نیز بر اساس وظیفهای که اخلاقی نیست بلکه وظیفهای در برابر اجتماع در برابر حقوقی که دریافت میکند، تنبیه او را لازم میبیند. در اینجا به جهت جمع این دو حک در یک مورد تعارض پیش آمده که به جهت اخلاقی بود یک طرف تعارض آن را اخلاقی میدانیم. در اینجا نمیتوانیم ابتدائاً بگوییم: وظیفهی اخلاقی مقدم بر وظیفهی غیر اخلاقی است. زیرا همیشه این دو وظیفه همسنگ نیستند و ممکن است گاهی وظیفهی غیر اخلاقی سنگینتر وظیفهی اخلاقی باشد. مثلاً هر کسی وظیفه دارد عورت خود را بپوشاند و از نگاه دیگران به آن خودداری کند. این یک وظیفهی اخلاقی است. ولی گاهی لازم است پزشک به جهت مداوا به آن موضع نگاه کند. یا برای حفظ امنیت و سلامت زندان یا محیطی عمومی لازم است این کار انجام شود. یا به جهت حفاظت از پاکی زندان از مواد مخدر لازم است آن موضع بازرسی شود. در این صورت وظیفهی اخلاقی فرد ضعیفتر و کماهمیتتر از وظیفهی پزشک یا زندانبان است. البته در تمام موارد باید به بافت و مورد نیز توجه شود.
مثال قسم «ج»: همیشه منافع فرد در یک راستا نیست تا او بتواند به راحتی تصمیم بگیرد. مثلاً ممکن است منافع کوتاه مدت و بلند مدت فرد در تعارض باشد و فرد با خودش در این رابطه دچار تنش شود. حتی ممکن است منافع فردیِ فرد با منافع گروهیِ فرد متعارض شود. منافع گروهی را نباید منافع دیگری و در قسم «د» به حساب آورد. بلکه معمولاً و در شرایط عادی منافع گروه، بخشی از منافع فرد است. یکی از منافع گروهی فرد در گروههای پژوهشی استفاده فرد از انتقاد و پیشنهاد دیگر اعضای گروه است. گاهی این منفعت با بهره گرفتن از کل منافع معنوی و مادی حاصل کار پژوهشی در تعارض است. البته پیش از این گفتیم که در اینجا تعارض اخلاقی قابل تصویر نیست و این قسم از دایرهی تعارض اخلاقی خارج است.
مثال قسم «د»: به جهت محدودیت منابع و امکانات و فراوانی افرادی که تمایل به استفاده از این امکانات و منافع دارند، در موارد بسیاری بر سر منافع تنش، تعارض و درگیری رخ میدهد. مثلاً داشتن یک سمت در گروه ممکن است محور یک تنش در گروه واقع شود، یا در پیش گرفتن یک روش خاص در پژوهش.
یک نکته در اینجا قابل طرح است و آن اینکه در کتابهای مدیریت رفتار سازمانی فصلی طولانی در رابطه با تعارضات سازمان مطرح میشود. در این گونه کتابها چنین تعریفی از تعارض مطرح شده است: «تعارض وضعیتی است که در آن دو یا چند نفر دربارهی موضوعهای اساسی مربوط به سازمان با هم توافق ندارند.» یا گفته شده: «تعارض وضعیتی است که در آن یک طرف در مییابد که منافعش با مخالفت یا واکنش منفی طرف دیگر مواجه گردیده است.» (زارعیمتین, مدیریت رفتار سازمانی پیشرفته ۲۳۱). در این گونه نوشتهها اولاً: نگاه به بحث تعارض اخلاقی مطرح نیست. ثانیاً: تعارض فقط در قسم «د» خلاصه شده است. چنانکه در کتاب تعارض اخلاقی و دانش اصول فقه فقط به بررسی قسم «الف» بسنده شده است. ولی در پژوهشهای مبتنی بر اخلاق کاربردی باید به همهی اقسام تعارض توجه شود.
۲٫۵٫۱٫۲٫ منشأ تعارضات اخلاقی
هر نوع از تعارض اخلاقی منشأ مخصوص به خود دارد:
منشأ تعارض اخلاقی درونفردی یا مربوط به فاعل اخلاقی است یا مربوط به نظریهی هنجاری است. آنچه از منشأهای اخلاقی که مربوط به فاعل اخلاقی است یا ناشی از درون فاعل اخلاقی است و یا از محیط بیرون او. به همین جهت عوامل و منشأهای تعارض اخلاقی را به سه دسته تقسیم کردهاند (بوسَلیکی ۷۴ ـ ۸۴):
عوامل دورنی یعنی مسایلی مربوط به مسایل انفسی فاعل اخلاقی است. البته این عوامل میتوانند تنوع زیادی داشته باشند، ولی در اینجا به تعدادی از این عوامل اشاره میکنیم:
۱: خودپندارهی فاعل اخلاقی [۲۷]، گاهی تعارض به خاطر خودپنداره قوی، فاعل اخلاقی است. فاعل اخلاقی احساس وظیفهای میکند که دیگران چنین احساسی ندارد.
۲: رشد شناختی فاعل اخلاقی، فرد را متوجه الزامات اخلاقی جدید میکند.
۳: خطا در تشخیص مصداق، موجب میشود که فرد وظیفه ای برای خود تصور کند.
۴: ضعف تصمیمگیری، باعث میشود فرد در دوراهیهای بیشتری قرار گیرد.
۵: جنسیت فاعل اخلاقی، دلسوزیهای زنانه و عدالتخواهی مردان میتواند برای آنها وظایفی اخلاقی متفاوتی به وجود بیاورد.
۶: عدم بیان احساسات، میتواند زمینهی بروز تعارضاتی را فراهم آورد. در مقابل، بیان احساسات میتواند از فشار روانی اعضای گروه بکاهد تا بتوانند در محیطی کم تنشتر به تصمیمگیری بپردازند، زیرا فرد هر وقت احساس کند که نیاز دارد به بیان عاطفهی خود بپردازد، راه مشخصی را پیش روی خود میبیند (دبونو ۶۲ و ۷۰; قاضی مرادی ۶۶ و ۶۹). فایده دیگر اینکه با روشن شدن احساسات میتوانیم به تغییر احساسات خود و دیگران بیندیشیم. احساسات مبتنی بر ادراکات و تفکر ماست. با تغییر تفکر میتوانیم به حس جدیدی در رابطه با موضوع برسیم (دبونو ۷۳). توضیحات رهبر در رابطه با موضوع، روش کار گروهی، روند تصمیمگیریها میتواند، حس بد اعضا را به یک حس خوبِ همکاری تبدیل کند. همچنین بر عکس این مطلب نیز ممکن است صادق باشد و توضیحات اعضای گروه برای همدیگر و رهبر ممکن است برخی کدورتها و احساسات بد را بر طرف کند. چهارمین فایده این است که وقتی عضوی از اعضا حس بد خود را نسبت به کار ما بیان میکند، ما میتوانیم با دقت بیشتری به تنظیم رفتار و گفتار خود بپردازیم تا از بروز یک تنش حاد جلوگیری کنیم.
عوامل خارج از فاعل اخلاقی را عوامل بیرونی میگویند:
۱: فقدان نظام تربیتی مناسب، ۲: آداب و رسوم جامعه، ۳: بافت چند فرهنگی، ۴: پایگاه اجتماعی فاعل اخلاقی، ۵: چند نقشی بودن فاعل، ۶: عدم رشد اخلاقی جامعه،۷: رواج ناهنجاریهای اجتماعی، ۸: تقابل فرهنگها در تعامل جهانی.
اینکه چه تلقی از اخلاق داشته باشیم و چه مبنایی را پذیرفته باشیم ممکن است تعارضاتی ایجاد کند و ربطی به عوامل بیرونی و درونی ندارد. این عوامل از این قرارند: ۱: ملاک اخلاق و غیر اخلاق، ۲: قاعدهگرایی و عملگرایی، ۳: مطلق یا نسبی بودن اخلاق، ۴: نارسایی مفاهیم اخلاق سنتی در موضوعات جدید.
منشأ تعارض منافع نیز یا مربوط به شخصیت اعضای گروه و رهبر است (عوامل درونی) یا مربوط به گروه (عوامل بیرونی). نداشتن هر کدام از ویژگیهای مطرح شده در ویژگیهای اعضا و رهبر گروه میتواند سبب تعارض منافع شود. تعارض اخلاقی ناشی از گروه به سبب عوامل گوناگونی است که اکثر آنها به تعارض در منافع بر میگردد. هر وقت اعضا به این نتیجه برسند که منافع آنها در خطر است و نتوانند بین منافع خود، دیگران و گروه تعادل برقرار کنند دچار تعارض با دیگران میشوند. به گونهای دیگر میتوان از برخی عناوین اسم برد که در توضیح هر کدام منافع شخصی فرد از حالت برد ـ برد با بقیهی اعضای گروه و گروه خارج شده است. این عوامل از این قرارند: ۱: ساختار گروه، ۲٫ ابهام یا دوگانگی ارزشها، اهداف، وظایف و منافع، ۳: وابستگی یا تنفر بین اعضا، ۴: کمیابی منابع، ۵: سبک رهبری در گروه، ۶: تبعیض، ۷: شرایط محیطی.
البته مواردی نیز هست که ربطی به منافع ندارد و میتواند منشأ تعارض منافع باشد مثل: ۱: عدم امکان تعامل بین اعضا و رهبر، ۲: اندازهی گروه و ۳: عدم توجه به نوع تفکری که در پس کلام مخاطب نهفته است. به همین جهت است که در کتابهای مربوط به رشته مدیریت تعارض را چنین تعریف کردهاند: «تعارض وضعیتی است که در آن یک طرف در مییابد که منافعش با مخالفت یا واکنش منفی طرف دیگر مواجه گردیده است.» (زارعیمتین, مدیریت رفتار سازمانی پیشرفته ۲۳۱).
۶٫۱٫۲٫ تصمیمگیری اخلاقی
اساساً بحث تصمیمگیری اخلاقی، واسطهای بین اخلاق هنجاری و اخلاق کاربردی است. یعنی وقتی میخواهیم نظریات اخلاق هنجاری را در اخلاق کاربردی استفاده کنیم به مبانی و روششناسی تصمیمگیری نیاز داریم.