اگر در بیان مطلبی پیش از آن یا پس از آن قرینهای بر تمثیلی بودن وجود داشت به طوری که محفوف به قرینه باشد، معلوم میشود تمثیل است وگرنه آن مطلب ماجرایی حقیقی است که در گذشته رخ داده یا در آینده واقع میشود یعنی تمام آنچه گفته شد یا بازگو میشود، حقیقتی است که اتّفاق افتاده یا رخ میدهد، و اگر در مواردی، در کنار بیان حقیقی، عبارت «و اضرِب لَهُم مَثَلاً» یا مانند آن آمده باشد برای نفی خصوصیت فرد واقعشده میباشد و نشان میدهد که آن مورد، نمونه و مثالی برای جامع و کلی است. در این گونه از موارد، تمثیل به معنای بیان نمونه است نه به عنوان تشبیه اما در مواردی که چیزی واقع نشده است، تمثیل به معنای تشبیه است نه ذکر فرد و نمونه. بنابراین، چون قرآن حق محض است، همانطور که در محتوا حق است، در نحوه بیان نیز حقّ است و ذهن مخاطب را به باطل و انحراف نمیکشاند و هرگز متخیّل را به جای واقع بازگو نمیکند و مطلب تخیّلی را تحقّقی نمیداند.[۸]
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
۴- سنتهای الهی
«سنت» در لغت به معنی طریقه، روش و سیره است.[۹] اما در اصطلاح قرآنی که در آیاتی چون «سُنَّهَ مَنْ قَدْ أَرْسَلْنا قَبْلَکَ مِنْ رُسُلِنا وَ لا تَجِدُ لِسُنَّتِنا تَحْویلاً»[۱۰] و «سُنَّهَ اللَّهِ فِی الَّذینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّهِ اللَّهِ تَبْدیلاً»[۱۱] و «سُنَّهَ اللَّهِ الَّتی قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلُ وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّهِ اللَّهِ تَبْدیلاً»[۱۲] ذکر شده عبارت از ضوابطی است که خداوند سبحان به منظور تنظیم مظاهر خلقت وضع کرده است.[۱۳] در واقع منظور از «سنت»، قوانین ثابت و اساسى «تکوینى» یا «تشریعى» الهى است که هرگز دگرگونى در آن روى نمىدهد، و به تعبیر دیگر خداوند در عالم تکوین و تشریع اصول و قوانینى دارد که همانند قوانین اساسى مرسوم در میان مردم جهان دستخوش دگرگونى و تغییر نمىشود، این قوانین هم بر اقوام گذشته حاکم بوده است، و هم بر اقوام امروز و آینده حکومت خواهد کرد. یارى پیامبران، شکست کفار، لزوم عمل به فرمانهاى الهى هر چند ناخوشایند محیط باشد، عدم فایده توبه به هنگام نزول عذاب الهى، و مانند اینها جزء این سنتهاى جاودانى مىباشد.[۱۴]
۵- قصه
«قصّه»، جمع آن «قصص» و به معنای روایت کردن است.[۱۵] و در معنای دیگر به معنای یک جمله از کلام نیز هست. مانند آیه شریفه «نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ»[۱۶] یعنی بهترین بیان را برای تو تبیین میکنیم.[۱۷] امّا از حیث اصطلاح «قصه» به کلام منظوم یا منثور گفته میشود که جریانی را متعاقباً و متوالیاً تعقیب بکند و یک هدفی هم داشته باشد که میتوان خیالی یا واقعی باشد و بر اساس قواعد و متن نگارش پیریزی شده است.[۱۸]
قصه از نظر قرآن سرگذشت حق و واقعی و صادقی است مبتنی بر دانش الهی که برای گسترش اندیشمندی و ایجاد عبرت و در خردمندان طوری بیان میشود که شنونده یا خواننده آن را دنبال میکند.[۱۹] در واقع واژهی قصص مطرح در قرآن، به معنی پی گرفتن سرگذشت و ماجرای واقعی است. البته هر قصهای قرآنی حق است و بر پایه حقایق ثابت و دور از هر گونه خرافه و باطل استوار شده و هرگز از صدق و راستی تهی نیست. بدین روی خیال، وهم و مبالغه در قصهی قرآنی راه ندارد.[۲۰]
درباره تعداد قصّههای قرآنی نظریّات متفاوتی وجود دارد. به روایتی بیش از ۲۶۰ داستان و قصّه در قرآن وجود دارد. این اختلاف نظرها موجب شده است تا برخی، تنها یک چهارم قرآن را داستانهای قرآنی بدانند و برخی تعداد داستانهای قرآنی را به حدود ۱۱۶ قصّه برسانند. برخی معتقدند: تنها بخشی از قرآن قصّه میباشد که بخش قابل توجّهی از داستانسرایی در آن صورت گرفته باشد، بنابراین نظریّه داستان اصحاب فیل به خاطر کوتاهیاش قصّه قرآنی شمرده نمیشود. برخی دیگر معتقدند: تنها به آن دسته از خبرهای قرآنی قصّه گفته میشود که درباره اقوام پیشین باشد؛ بنابراین نظریّه بیان وقایع عصر پیامبر۲ در قرآن، در دایره قصّههای قرآنی نمیگنجد.[۲۱]
البته این مسلّم است که بخشهایی از حیات اجتماعی یا سیاسی شخصیّتها و اَعلام قرآن، که به صورت تصریح یا اشاره در قرآن مطرح گردیدهاند، به عنوان قصّههای قرآن شهرت یافتهاند.اَعلام و قهرمانان این نوع داستانها به چند دسته تقسیم میشوند:
الف) پیامبران و رسولان الهی؛ که به طور صریح نام ۲۵ پیامبر در قرآن ذکر شده است.
ب موحّدان و مؤمنان راستین؛ همچون مؤمن آل فرعون، طالوت، ذوالقرنین، لقمان و … و برخی دیگر که داستان آنها آمده، ولی به نامشان اشارهای نشده که نام آنان از روایات به دست میآید.
ج) ملائکه و فرشتگان؛ همچون: جبرئیل، میکائیل، اسرافیل، و عزرائیل، هاروت و ماروت
د) کافران؛ مانند: نمرود، قارون، هامان و جالوت،
ه) زنان؛ مانند همسر حضرت زکریّا، همسر حضرت ابراهیم، دختران حضرت شعیب، حضرت مریم، و نیز آسیه همسر فرعون، زن حضرت نوح و حضرت لوط، زلیخا همسر عزیز مصر[۲۲]
گفتنی است که برخی از قصص قرآن طولانی است مانند قصه حضرت یوسف(ع) و برخی از قصص قرآن کوتاه است و گاه در حد یک آیه مانند ماجرای یادکرد ابتلاء حضرت ابراهیم(ع) و اعطاء مقام امامت به وی که در آیه ۱۲۴ سوره بقره آمده است. قصص دیگر نیز میان این دو حد مذکور جای دارد.
فصل اول: مبانی عمومی در استنباط از قرآن و مبانی تخصصی در استنباط کلامی از قصص قرآن
استنباط کلامی از قصص قرآن بر دو دسته از مبانی و پیش فرضهای عمومی در استنباط از قرآن چون نص و قرائت واحد قرآن، قابل فهم بودن قرآن و جواز تفسیر آن، ساختار چند معنایی قرآن، انسجام و پیوستگی آیات قرآن و جاودانگی قرآن، و مبانی و پیش فرضهای تخصصی در استنباط کلامی از قصص قرآن از قبیل حقانیت قصص قرآن یا نمادین و تمثیلی نبودن آن، هدفمند بودن قصص قرآن، لزوم ارتباط بین نبوت و امامت، تجلی سنتهای الهی در قصص قرآن و جریان و ایستایی قصص قرآن تا روز قیامت استوار است.
۱-۱- مبانی عام یا پیش فرضهای استنباط از قرآن
بىگمان پیش از هرگونه استنباط از قرآن کریم شایسته است که به این مطلب توجه شود که استنباط از قرآن مبتنی بر یک سری پیش فرضهای اساسی است که هرگونه خدشه در این پیش فرضها، برداشت از قرآن را دشوارتر مىسازد و گاه موجب عدم اعتبار برداشت از قرآن میشود. اینک به مهمترین مبانی عام یا پیش فرضهای استنباط از قرآن کریم اشاره میکنیم:
۱-۱-۱- نص و قرائت واحد قرآن
نص و قرائت واحد قرآن کریم از مهمترین مبانی استنباط از قرآن کریم است؛ زیرا عدم پذیرش این مبنا موجب تزلزل در متن و سیاهه قرآن خواهد شد و امر برداشت از قرآن را دشوار خواهد کرد این مطلب در ارتباط با همه آیات قرآن است به ویژه در قصص قرآن که تزلزل در متن و قرائت مسیر فهم آن را ناهموار خواهد ساخت.
این مطلب از صحیحه زراره از امام باقر(ع) در «الکافی» استنباط مىشود که حضرت فرمود: «إِنَّ الْقُرْآنَ وَاحِدٌ نَزَلَ مِنْ عِنْدِ وَاحِدٍ وَ لَکِنَّ الِاخْتِلَافَ یَجِیءُ مِنْ قِبَلِ الرُّوَاهِ» «همانا قرآن کریم واحد است و از ناحیه خداوند یکتا نازل شده است لیکن اختلاف از ناحیه راویان است»[۲۳]
و نیز کلینی به طریق خویش از فضیل بن یسار نقل کرده است که گوید به امام صادق(ع) عرض کردم همانا مردم میگویند: قرآن بر هفت حرف نازل شده است. حضرت فرمود: «کَذَبُوا أَعْدَاءُ اللَّهِ وَ لَکِنَّهُ نَزَلَ عَلَى حَرْفٍ وَاحِدٍ مِنْ عِنْدِ الْوَاحِدِ»[۲۴] «دشمنان خدا دروغ گفتهاند، قرآن بر یک حرف از ناحیه خدای واحد نازل شده است».
اما در خصوص روایت نزول قرآن بر هفت حرف که شیخ صدوق در کتاب «الخصال» از امام صادق(ع) نقل کرده است: «إِنَّ الْقُرْآنَ نَزَلَ عَلَى سَبْعَهِ أَحْرُفٍ وَ أَدْنَى مَا لِلْإِمَامِ أَنْ یُفْتِیَ عَلَى سَبْعَهِ وُجُوهٍ ثُمَّ قَالَ هذا عَطاؤُنا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِکْ بِغَیْرِ حِساب»[۲۵] به لحاظ سندی ابنولید، صفار، عباس بن معروف و حماد بن عثمان توثیق شدهاند.[۲۶] در این میان حال «محمد بن یحیی صیرفی» روشن نیست لذا این روایت مجهول و ضعیف به شمار مىآید. به لحاظ دلالی نیز با صحیحه زراره و نیز با روایت فضیل بن یسار از امام صادق(ع) که به حضرت عرض کرد: همانا مردم مىگویند: قرآن به هفت حرف نازل شده است، حضرت فرمود: «دشمنان خدا دروغ گفتهاند بلکه قرآن بر حرف واحد از نزد خدای واحد نازل شده است».[۲۷] که کلینی نقل کرده در تعارض است و نمىتوان به آن اعتماد نمود. اما بر فرض مماشات در سند، به لحاظ دلالی مىتوان به وجوه دلالی زیر اشاره کرد:
أ- بطون قرآن کریم: یکی از وجوهی که مىتوان درباره روایت نزول قرآن بر سبعه احرف در نظر گرفت این است که این روایت را ناظر به مسأله بطون و وجوه قرآن بدانیم زیرا در این روایت، نزول قرآن بر سبعه احرف به نحو مطلق بیان نشده است بلکه پس از آن در عبارت «وَ أَدْنَى مَا لِلْإِمَامِ أَنْ یُفْتِیَ عَلَى سَبْعَهِ وُجُوه»، «سبعه وجوه» بیان شده است.[۲۸] دلالت این روایت بر بطون قرآن، شواهد گوناگونی دارد که به آنها اشاره مىکنیم:
عیاشی این روایت را در باب «تفسیر الناسخ و المنسوخ و الظاهر و الباطن..»[۲۹] بحرانی، در مقدمه تفسیرش این روایت را در باب «فی أن القرآن له ظهر و بطن و عام و خاص..»[۳۰] مجلسی نیز این روایت را در بحارالأنوار در باب «أن للقرآن ظهرا و بطنا..»[۳۱] نقل کردهاند که این امر بیانگر این است که عیاشی، بحرانی و مجلسی روایت مذکور را مربوط به بطون قرآن دانستهاند. مؤید دیگر بر این دیدگاه روایتی از صفار(د ۲۹۰ق) از امام باقر(ع) است که فرمود:«تَفْسِیرُ الْقُرْآنِ عَلَى سَبْعَهِ أَحرُف مِنْهُ مَا کَانَ وَ مِنْهُ مَا لَمْ یَکُنْ بَعْدُ ذلکَ تَعْرِفُهُ الْأَئِمَّهُ(ع)» ناگفته نماند برخی روایت مذکور را به صورت «سبعه أوجه» نقل کردهاند.[۳۲]
فیض کاشانی(د ۱۰۹۱ق)، این روایت را نص در بطون و تأویلات دانسته است.[۳۳] صاحب جواهر(د ۱۲۶۶ق) نیز علاوه بر احتمال تقیه در این روایت، با قرینه ذیل روایت که مىفرماید: «وَ أَدْنَى مَا لِلْإِمَامِ أَنْ یُفْتِیَ عَلَى سَبْعَهِ وُجُوه» مراد از احرف سبعه در این روایت را «بطون قرآن» دانسته است.[۳۴]
در برخی از منابع روایی متقدم عامه پس از روایت نزول قرآن بر سبعه أحرف عبارات «ظهر و بطن» نیز در روایت وجود دارد که این امر مراد از صدر روایت را مشخص نموده که روایت مذکور مربوط به بطون قرآن است. به عنوان نمونه ابویعلی موصلی(د ۳۰۷ق)، طبری(د ۳۱۰ق)، ابنحبان(د ۳۵۴ق) و طبرانی(د ۳۶۰ق) از ابنمسعود از رسول خدا(ص) روایت کردهاند که حضرت فرمود: «إن القرآن نزل على سبعه أحرف لکل آیه منها ظهر و بطن و لکل حد مطلع»[۳۵] البته در «حلیه الأولیاء» و «تاریخ مدینه دمشق» در ادامه روایتی شبیه این روایت، از ابنمسعود عبارت «و إنّ علی بن أبی طالب(ع) عنده منه علم الظاهر و الباطن» آمده است.[۳۶] لذا بنا بر توجیه مذکور که ناظر به مسأله بطون قرآن است، روایت شیخ صدوق در خصال با صحیحه زراره و روایت شبیه به آن در «اعتقادات الإمامیه» منافاتی نخواهد داشت.
ب- لغات: یکی دیگر از وجوه محتمل درباره روایت مذکور، حمل آن بر لغات است. [۳۷] بر این اساس عدد هفت نیز در اینجا دلالت بر مبالغه و کثرت مىکند.
ج- احتمال تقیه: برخی نیز بر این باورند که در صورت صدور این روایت، صدور آن از جهت تقیه و موافق روایات مشهور سبعه احرف است.[۳۸]
علاوه بر آنچه ذکر شد، شیخ صدوق این روایت را در کتاب «الخصال» نقل کرده که در مقدمه آن انگیزهاش را از تألیف این کتاب نقل روایات اعداد و خصال ذکر کرده و اشارهای به صحت این روایات نکرده بلکه هدفش صرف نقل روایات مشتمل بر خصال و اعداد بوده، بر این اساس روایت مذکور را نیز نقل کرده است.[۳۹] افزون بر اینکه به نظر مىرسد شیخ صدوق این روایت را صحیح ندانسته زیرا آنجا که در کتاب «الاعتقادات»، اعتقادات امامیه را بیان مىکند روایتی از امام صادق(ع) شبیه صحیحه زراره از امام باقر(ع)[۴۰] چنین نقل کرده که امام صادق(ع) فرمود: «القرآن واحد، نزل من عند واحد على واحد، و إنما الاختلاف من جهه الرواه»[۴۱]
۱-۱-۲- قابل فهم بودن قرآن و جواز تفسیر آن
از جمله مبانی عام در تفسیر قرآن، آن است که تفسیر، امری ممکن و قرآن کریم، قابل فهم و تفسیر است و مراتب عمومی آن منحصر به معصومان(ع) نیست و برای دیگر مفسران نیز مقدور است.[۴۲] توضیح اینکه یکی از نیازهای ضروری مردم برای رشد معنوی و بهرهوری از هدایت قرآن فهم مراد و مقصود آیات الهی است. خداوند به منظور بهرهوری بهتر مردم از قرآن کریم رسول خویش را به عنوان «مُبَیِّن» این کلام معرفی کرده و فرموده است: «..وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُون»[۴۳] در آیه «..وَ ما یَعْلَمُ تَأْویلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْم..»[۴۴] علم به تأویل قرآن کریم را مختص خویش و راسخان در علم دانسته است. به استناد بسیاری از روایات «راسخان در علم» رسول خدا(ص) و امامان معصوم(ع) هستند.[۴۵] در روایات متعددی مراد از «الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْم» که آیات الهی در سینه ایشان موجود است در آیه «بَلْ هُوَ آیاتٌ بَیِّناتٌ فی صُدُورِ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْم..»[۴۶] ائمه اطهار(ع) معرفی شدهاند.[۴۷] بر این اساس رسول خدا(ص) و امامان معصوم(ع) آگاهی کامل و همه جانبه به تفسیر و تأویل قرآن دارند.
البته عمومىبودن فهم قرآن و میسور بودن درک معارفش بدین معناست که اگر کسی به قواعد ادبیات عرب و سایر علوم پایه مؤثر در فهم قرآن آگاه بود حق تدبر در مفاهیم آن را دارد و میتواند به حاصل استنباط خود استناد و احتجاج کند. از یک سو قرآن کریم ما را به تدبر در کتاب الهی فرا میخواند و معصومان(ع) نیز در زمینههای مختلف و با شیوههای گوناگون اصحاب، شاگردان و مخاطبان خود را به قرآن ارجاع میدادند و در مقام مناظره با مخالفانِ خود به قرآن احتجاج میکردند. از سوی دیگر برخی احادیث، فهم قرآن را به معصومان(ع) اختصاص میدهد. جمع بین این دو دسته از روایات آن است که معرفت به کنه قرآن و مجموعه آن که شامل ظاهر و باطن و تأویل و تنزیل است، ویژه معصومان(ع) است؛ اما ظواهر قرآن برای همگان حجت و فهمش برای همه کسانی که علوم پایه را میدانند و روشمندانه در آن مینگرند میسور است.[۴۸]
در پیوند این مبنا با «استنباط کلامی از قصص قرآن» گفتنی است که مبنای «قابل فهم بودن قرآن و جواز تفسیر آن»، پیشفرض هرگونه استنباط از قرآن کریم است در واقع استنباط از قرآن کریم اعم از استباط فقهی، کلامی، اخلاقی و انواع دیگر هریک فرع و مترتب بر مبنای مذکور است. بنابرین ناگزیر باید مبنای مذکور را به منظور استنباط از قرآن پذیرفت.
۱-۱-۳- حجیت ظواهر قرآن
حجیت ظواهر یکی از مباحث اصول فقه است که در ارتباط با استنباط از قرآن کریم است. در واقع حجیت ظواهر از شمار مهمترین مبانی استنباط از قرآن کریم بشمار مىرود. حجیت ظاهر قرآن از آن جهت مهم تلقی مىشود که نصوص «قطعی الدلاله» در باب قصص قرآن به فراوانی یافت نمىشوند و تنها پس از اثبات این کبری کلی که ظاهر قرآن حجت است مىتوان راه استنباط از آیات را گشود و ادعا نمود که این آیه در این معنا ظهور دارد. لذا مفسران و قرآن پژوهان در قصص قرآن بیشتر با ظواهر آیات مواجه هستند. هرگونه استنباط از قصص قرآن منوط به پذیرفتن مبنای حجیت ظواهر است.
لازم به ذکر است که در علم اصول فقه، ظن دو بخش دارد: ظن خاص، و ظن مطلق:
أ- ظن مطلق آن است که هر ظنى از هر راهى (به جز ظنون باطله مثل قیاس) حاصل شود حجّت و لازم الاتباع است و مدرک حجیّت آن دلیل انسداد است که از مقدماتى تشکیل شده و نتیجه آنها لزوم اتباع ظن است، خواه ظن حاصل از خبر واحد باشد یا از ظواهر، یا از راه شهرت فتوائی.
ب- ظن خاصّ عبارت است از اماره ظنیهاى که دلیل خاصّ بر حجیّت خصوص آن قائم شده، مثل ظواهر و خبر واحد ثقه که به عنوان ظاهر بودن یا خبر ثقه بودن دلیل قاطع بر حجیّت آنها قائم شده است. مهمترین این امارات ظنیه پنج اماره است. ظواهر، اجماع منقول، قول لغوى، شهرت فتوائیه و خبر واحد.[۴۹]
۱-۱-۳-۱- تعریف حجت و معنای حجیت در علم اصول
حجت در لغت به هر چیزی اطلاق مىشود که به آن استدلال شود، علم آور باشد یا نباشد، مشروط به اینکه خصم آن را پذیرفته باشد.[۵۰] هرآنچه متعلق خود را اثبات نماید اما به درجه قطع و یقین نرسیده باشد نزد اصولیان، حجت نامیده مىشود.[۵۱] گویا حجیت در کاربرد اصولی خود، برگرفته از همان معنای لغوی واژه، اما از باب تسمیه خاص به اسم عام مىباشد، از آن رو که «اماره» یعنی همان ظن معتبر، از مواردی است که اگر مکلف بر طبق آن عمل کند ولی با واقع مطابقت ننماید، معذر و منجز است.[۵۲]
۱-۱-۳-۲- ظاهر و نص
دلالت هر لفظى بر مقصود گوینده از دو حال خارج نیست: دلالت لفظ بر یک معنى چنان صریح و روشن باشد که احتمال خلاف منتفى باشد. این قبیل دلالت را «نصّ» گویند. دیگر اینکه دلالت به گونهاى است که احتمال خلاف نیز منتفى نیست. به عبارت دیگر: چند معنى در لفظ محتمل است که یکى از این معانى زودتر به ذهن خطور مىکند، ولى ممکن است گوینده معناى دیگرى را اراده کرده باشد. چنین دلالتى را «ظهور» گویند. یعنى لفظ در این معنى که زودتر به ذهن مىرسد ظهور دارد. شکّى نیست که نصّ، هم براى گوینده و هم براى شنونده حجّت است. ولى چون ظواهر تنها مفید ظنّ هستند، باید دید آیا دلیل محکمى بر اعتبار چنین ظنّى داریم تا در نتیجه بتوانیم به ظواهر قرآن و روایات استناد کنیم یا خیر؟ به عبارت دیگر: اختلاف در حجیّت ظاهر است. آیا بعد از ثبوت ظهور، این ظهور حجّت است یا خیر؟ اصولیان هرچند در دلیل حجیّت ظواهر و مقدار آن اختلاف دارند ولى در اصل حجیّت ظواهر اتفاق دارند.[۵۳]
۱-۱-۳-۳- دلیل حجیّت ظواهر
بیشتر اصولیان دلیل حجیّت ظواهر را بنا و روش عملى عقلا مىدانند، که به حکم عقل، مخالفت با ظاهر را، به صرف احتمال خلاف ظاهر، روا نمىدانند.[۵۴] به گفته مظفر، دلیل حجیّت ظاهر، منحصر در بناى عقلا است.[۵۵] وی براى توضیح و تبیین مطلب، همان راهى را مىپیماید که براى بیان حجّیت خبر واحد ارائه مىشود، یعنى شکّى نیست که مردم در زندگى روزمره خود و در محاورات جارى بین خودشان، براى فهمیدن مقصود همدیگر، بر ظاهر کلام اعتماد مىکنند و هیچگاه در ترتیب اثر بر گفتههاى یکدیگر به این دلیل که کلام او نصّ در مقصود نبوده است، اهمال و سستى و بىتوجّهى نمىکنند. وقتى روش عقلا اینگونه بود، شارع مقدّس نیز به عنوان رییس عقلا، نه تنها از این روش منع نکرده، بلکه خود نیز براى تفهیم مقاصدش همین روش را دنبال نموده است. بنابراین، قطع پیدا مىکنیم که ظاهر نزد شارع مقدّس حجّت است.[۵۶] البته در خصوص حجیت ظواهر دیدگاههای گوناگونی وجود دارد که بررسی آن در این مجال نمىگنجد برای مطالعه بیشتر به منابع زیر مىتوان رجوع کرد.[۵۷]
۱-۱-۴- ساختار چند معنایی قرآن کریم
در شمار مهمترین مبانی تفسیر قرآن و استنباط از آن، اعتقاد به ساختار چندمعنایی برای همه آیات قرآن است که بر این اساس، برای هر آیه پس از گذر از معنای ظاهری، مىباید به معنای درونی و لایههای بعدی معانی آیات توجه نمود که از آن به «بطن» و یا «استعمال لفظ در بیش از یک معنی» تعبیر مىشود. در اصطلاح مفسران شیعه، غالباً «بطن» همتای «تاویل» و در برابر معنای ظاهر آیات دانسته شده است. زیرا غالب مفسران شیعه براساس روایت «ظهره تنزیله و بطنه تاویله» تاویل را با باطن آیات یکسان و آن را مرحلهای پس از فهم ظاهری آیات مىدانند.[۵۸] باطن به تعبیری همان معانی نهفته در درون معنای ظاهری است؛ خواه یک معنا باشد یا بیشتر، نزدیک باشد یا دور.[۵۹] بنابراین هر معنای غیر ظاهری، بطن است و دارای مراتب و سیر صعودی و در برابر تنزیل است که سیر نزولی دارد، و این همان «ساختار چند معنایی» آیات است.[۶۰]
در میراث روایی امامیه روایات متعددی ناظر به اشتمال قرآن بر معانی ظاهری و باطنی و به تعبیر دیگر بیانگر ساختار چند معنایی قرآن وجود دارد که به برخی از آنها اشاره میکنیم:
أ- امام باقر(ع) در روایتی فرمود: «همانا قرآن بطنی دارد و بطن آن بطن دیگری دارد و قرآن ظاهری دارد و ظاهر آن ظاهر دیگری دارد». [۶۱]
ب- حمران بن اعین گوید: از امام باقر(ع) پرسیدم: معنى ظهر قرآن و بطن آن چیست؟ فرمود: «ظهر آن کسانى هستند که قرآن درباره ایشان نازل گردیده، و بطن آن کسانی هستند که پس از نزول قرآن همانند گروه اوّل به آن عمل مىکنند و هر چه در باره آنان نازل شده در باره اینها نیز جارى مىشود».[۶۲]
اعتقاد به ساختار چندمعنایی قرآن کریم ارتباط بسیاری با جاودانگی قرآن کریم دارد زیرا زیرا با عنایت به مسأله تأویل و بطون معنایی مىتوان در گذر زمان مصادیق نوظهور را در شمار حکم آیه به حساب آورد البته با عنایت به این قاعده تفسیری که مورد نزول، نمىتواند مخصص عموم آیه باشد.
اما در پیوند «اعتقاد به ساختار چندمعنایی قرآن» و «استنباط کلامی از قصص قرآن» گفتنی است که عدم اعتقاد به ساختار چندمعنایی برای قرآن، راه جریان و تطبیق آیه بر مصادیق گوناگون را در برابر مفسران و قرآن پژوهان خواهد بست و در این صورت تنها باید به مورد نزول آیه تمسک نمود و بىگمان گرد و غبار کهنگی بر سیمای قرآن خواهد نشست و به جاودانگی آن خدشه وارد مىسازد. با تند دادن به مطلب مذکور، این نابسامانی در استنباط از همه آیات قرآن نمایان خواهد بود به ویژه در عرصه استنباط کلامی از قصص که در این صورت برای مطرح کردن جری و تطبیق و بیان سنتهای الهی در قصص قرآن مجالی باقی نخواهد ماند.
۱-۱-۵- انسجام و پیوستگی آیات قرآن کریم