گزارش شده است (برای مثال، فرنچ، یانسن۱[۱۴۶]،ریاناساری۲و ستیونو۳، ۲۰۰۳). در فرهنگهای غربی کنش اصلی پیوندجویی گروهی، تحقق نیازهای روانشناختی فردی از جمله هویت خود و ارتقای احساسات خودارزشمندی است اما پژوهشها نشان داده است که در فرهنگهای شرقی (برای مثال، چین)، تأکید بر اهمیت گروه همسال از نظر نقش آن در جامعهپذیری است؛ بدین معنا که تعاملهای با همسالان در گروه، به یادگیری استانداردهای اجتماعی و رشد رفتارهای قابل پذیرش اجتماعی کمک میکند (چان، چانگ۴، هی۵و لیو۶، ۲۰۰۵). بدین ترتیب، ممکن است عامل فرهنگ در چگونگی روابط حمایت همسال، کنشوری خانوادگی، هویت شخصی و رفتار مشکلآفرین نقشی داشته باشد.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
سوم اینکه بیشتر پژوهشهایی که نشان دادهاند حمایت دوستان با پیامدهای روانشناختی بهتر در ارتباط است، به صورت مقطعی انجام شدهاند و مطالعات طولی شواهد مشابهی دال بر این که حمایت از سوی دوستان نشانههای برونیسازیشده کمتر را پیشبینی میکند، یافت نشده است (کلیما۷و رپتی۸، ۲۰۰۸). بدین ترتیب، پژوهشهای بیشتری مورد نیاز است تا نقش حمایت گروه همسال را در پیامدهای نوجوان نشان دهد؛ بهخصوص در مورد جامعه ایرانی با توجه به کمبود بسیار پژوهشها در گروه همسال این نیاز بیشتر احساس میشود. بافت فرهنگی درتحول ویژگیهای فردی و رفتاری و روابط با همسال نقش مهمی دارد. در نتیجه، کودکان متعلق به فرهنگهای متفاوت به انواع متفاوت تعاملهای اجتماعی میپردازند.
چهارم اینکه در پژوهش کنونی، ابزار مورد استفاده برای سنجش حمایت همسال، حمایت دوست و همکلاسی را بهطور کلی و نه اختصاصی در موقعیتهای خاص اندازه میگرفت و این شاید یک علت برای فقدان رابطه بین حمایت همسال و رفتار مشکلآفرین باشد. برخی پژوهشگران (برای مثال، پارکر و دیگران، ۲۰۰۷) بر این باورند که وقتی حمایتگری همسال بیشترین تأثیر را بر سازگاری کودک و نوجوان دارد که حمایت متناسب با موقعیت تنیدگیزا فراهم گردد. برای مثال، وقتی کودکی در مورد تکالیف درسیاش به کمک نیاز دارد، دوستی که به سؤالات تکلیفش پاسخ میدهد حمایت مؤثرتری فراهم میآورد تا دوستی که صرفاً سعی میکند کودک احساس بهتری در مورد تواناییاش داشته باشد. بر همین منوال، شاید وقتی دوستان حمایت خاصی را در جهت کاهش مشکلات سازگاری نوجوان فراهم میآورند، تأثیر آنها برجستهتر باشد.
پنجم اینکه در پژوهش حاضر، رفتار مشکلآفرین بر حسب نشانههای برونیسازیشده (رفتار پرخاشگرانه، رفتار بزهکارانه و مشکلات توجه) عملیاتی شده است و سؤالات مربوط به مصرف مواد و الکل و رفتار جنسی از نشانگر رفتار بزهکارانه حذف گردیدهاند (فصل سوم : ۱ـ۴ـ۳ رویه اجرای پرسشنامهها). جسور، دانووان۱[۱۴۷]و کوستا (۱۹۹۱، نقل از سیاز، ۲۰۰۸) سیگار کشیدن، مصرف الکل و مواد مخدر را از حوزههای رفتار مشکلآفرین در نظرمیگیرند. شاید علت دیگر فقدان رابطه بین حمایت همسال و رفتار مشکلآفرین، این باشد که رفتار مشکلآفرین بهطور کامل عملیاتی نشده است.
در نهایت، ممکن است یک تبیین دیگر برای پیدا نکردن نقش پیشبینیکننده حمایت همسال بر سازگاری نوجوان این باشد که جهت معکوس رابطه قویتر باشد؛ بدین معنا که نشانههای برونیسازیشده آن قدر در روابط دوستانه اختلال ایجاد کنند که کودکان واجد این رفتارها نتوانند یک دوستی حمایتگر را حفظ کنند. بررسی این فرض به انجام مطالعههای طولی نیاز دارد.
با توجه به مطالب مطرح شده و بر اساس نتایج پژوهش کنونی، حمایت همسال تأثیر مستقیمی بر رفتار مشکلآفرین ندارد اما این بدان معنا نیست که گروه همسال بر پیامدهای نوجوان هیچ تأثیری ندارد و اهمیت آن در تحول نوجوان کم است بلکه به نظر میرسد تأثیر گروه همسال بهطور غیر مستقیم از خلال تأثیر بر روابط خانوادگی نوجوان صورت میگیرد. هر چند پژوهشگران به این که چگونه روابط با همسال بر روابط خانوادگی و پویایی های خانوادگی تأثیر می گذارد توجه کمی داشته اند ، از آنجا که در نوجوانی روابط با همسالان گسترده تر، با ثبات تر و عمیق تر می شود، ظرفیت لازم را می یابد که به عنوان عامل تأثیر گذار عمل کند. پارهای از پژوهشها (برای مثال، لیبرمن[۱۴۸]دویل[۱۴۹]و مارکیویکز[۱۵۰]، ۱۹۹۹) نشان داده است که نوجوانانی که دوستی مثبتتر و فقدان تعارض با بهترین دوستانشان را گزارش میدهند، دلبستگی قویتری با مادران و پدرانشان دارند. دکوویک (۱۹۹۹) نشان داده است که وقتی نوجوان با گروه همسال روابط مناسبی دارد و گروه همسال به عنوان منبع حمایت و الگوهای نقش مثبت عمل مـیکند، در کـاهش اثـرات موقعیتهـای خانـوادگی تـأثیر دارد. بـا درنظرگـرفتن این پـژوهشهـا و نتایج به دست آمده از پژوهش کنونی در باب اثرات مستقیم و غیر مستقیم کنشوری خانوادگی بر رفتار مشکلآفرین از خلال هویت شخصی میتوان چنین استنباط کرد که حمایت همسال بر کنشوری مناسب خانوادگی و کنشوری مناسب خانوادگی در کاهش سردرگمی و در نهایت سازگاری بهتر نوجوان تأثیر گذارند (حمایت همسال ← کنشوری خانوادگی ← سردرگمی هویت ← رفتار مشکلآفرین). این فرض همراه با نتایج به دست آمده از برازش الگو در قالب الگوی زیر مورد آزمون قرار گرفت.
نتایج به دست آمده از آزمون الگوی بالا نشان میدهد که کلیه مسیرها از لحاظ آماری معنادارند: مسیر گروه همسال به کنشوری خانوادگی (۰۱/۰>p ، ۰۶/۰= SE ، ۵۱/۰= B)، مسیر کنشوری خانوادگی به سردرگمی هویت (۰۱/۰>p ، ۰۸/۰= SE ، ۶۵/۰- = B)، مسیرکنشوری خانوادگی به رفتار مشکلآفرین (۰۱/۰>p ، ۰۸/۰= SE ،۳۳/۰- = B)، مسیر کنشوری مدرسه به سردرگمی هویت (۰۵/۰>p ، ۰۶/۰= SE ،۱۵/۰- = B)، مسیر کنشوری مدرسه به رفتار مشکلآفرین (۰۵/۰>p ، ۰۵/۰= SE ،۱۷/۰- = B) و در نهایت مسیر سردرگمی هویت به رفتار مشکلآفرین
(۰۵/۰>p ، ۰۹/۰= SE ،۲۷/۰- = B). شـاخصهای بـرازندگی الـگوی مورد آزمـون نیز انـدازههای قـابل قبولی را نشان دادند: ۶۴/۶۰۳ = ،۴۱۴df = ،۰۰۰۱/۰ p <، ۰۷۱/۰ = RMSEA، ۹۴/۰ = CFI، ۰۷۷/۰ = SRMR، ۷۰/۰ = PGFI .
ـ این یافته که کنشوری مدرسه بر رفتار مشکلآفرین تأثیر مستقیمی دارد، با انتظارات نظری و پژوهش ـ های پیشین در باب تأثیر پیوند با مدرسه و حمایت معلم در کاهش رفتار مشکلآفرین هماهنگ است
(هافمن و شو، ۲۰۰۲). بدین ترتیب، هر چه پیوند دانشآموزان با مدرسه و حمایتی که از سوی معلمان دریافت میکنند بیشتر باشد، اشتغال نوجوانان در اوایل نوجوانی به رفتار مشکلآفرین برونیسازیشده کمتر خواهد بود. در واقع این یافته که مدرسه میتواند بر رفتار مشکلآفرین تأثیر مستقیم و بدون واسطه داشته باشد، تأییدی بر نظریه هیرشی (۱۹۶۹، نقل از مادوکس و پرینز، ۲۰۰۳) است.
ـ در پژوهش کنونی، کنشوری مدرسه با متغیرهای هویت رابطه معناداری در سطح چند متغیری نداشت. این یافته با مطالعههای اندک پیشین که رابطه کنشوری مدرسه و هویت شخصی را گزارش دادهاند، ناهماهنگ است. البته این پژوهشها از جنبههایی با پژوهش کنونی متفاوتاند:
پژوهش سوننز و ونتینکیست (۲۰۰۵) در نوجوانان با میانگین سنی ۱۷ سال انجام شد و اکتشاف و تعهد هویت را در حیطههای متفاوت میسنجید. بر اساس نتایج این پژوهش حمایتگری معلم در قالب سبک تدریس معلم با اکتشاف و تعهد حرفهای همبستگی مثبت دارد.
در پژوهش لانگراند ـ ویلمز و بوسما (۲۰۰۶) نیز از مقیاس تحول هویت که هویت را در حیطههای متفاوت میسنجید، بهره گرفته شده است.
هال و براسارد (۲۰۰۸) در پژوهش خود به نقش حمایت معلم در پیشبینی تعویق کمتر فقط در گروه آمریکاییهای آفریقاییتبار دست یافته بودند و در نهایت، شوارتز و دیگران (۲۰۰۹) در نمونهای از نوجوانان اسپانیاییتبار پرخطر به ارتباط معنادار متغیرهای هویت با متغیرهای مرتبط با مدرسه دست یافتند. بدین ترتیب، بهنظر میرسد که تأثیر کنشوری مدرسه بر متغیرهای هویت به سن، گروه مورد مطالعه و نوع ابزار بهکار گرفته شده برای اندازهگیری هویت بستگی دارد. شاید تأثیر مدرسه بر هویت در حیطههای خاص متناسب با این گروه سنی برجسته باشد. آزمون این فرض به پژوهشهایی با ابزارهای دارای حوزههای محتوایی متناسب با اوایل نوجوانی، نیاز دارد.
از آنجا که در سطح دو متغیره، کنشوری مدرسه بهطور معناداری با سردرگمی هویت و انسجام هویت ارتباط داشت اما در سطح چند متغیری با متغیرهای هویت مرتبط نبود، یک تبیین محتمل دیگر آن است که همبستگی قوی بین کنشوری مدرسه و کنشوری خانوادگی (۵۵/۰= r،۰۰۱/۰> (pممکن است علت فقدان رابطه بین کنشوری مدرسه و متغیرهای هویت باشد. با توجه به اینکه الگویابی معادله ساختاری بسط رگرسیون چند متغیره است، میتوان فرض کرد که وقتی دو متغیر مستقل با یکدیگر همبستگی بالایی دارند، واریانسی که بین آنها برای تبیین یک متغیر وابسته تقسیم میشود، به متغیر مستقلی که رابطه قویتر دو متغیره با متغیر وابسته دارد، اختصاص یابد (کوهن و کوهن، ۱۹۸۳، نقل از شوارتز و دیگران، ۲۰۰۶).
ـ در این پژوهش، کنشوری خانوادگی (گزارش والدین) نه با متغیرهای هویت و نه با رفتار مشکلآفرین ارتباط معناداری نداشت؛ در صورتی که کنشوری خانوادگی (گزارش نوجوان) هم با متغیرهای هویت و هم با رفتار مشکلآفرین ارتباط معناداری داشت. این یافته تا حدودی مبیّن تفاوت گزارشگر غیر[۱۵۱] است؛ یعنی، متغیرهایی که توسط یک شخص گزارش میشوند ارتباط تنگاتنگی با یکدیگر دارند تا متغیرهایی که توسط اشخاص متفاوت گزارش میشوند (شوارتز و دیگران، ۲۰۰۹). پژوهش تاین و دیگران (۱۹۹۴، نقل از شوارتز و دیگران، ۲۰۰۶) و شوارتز و دیگران (۲۰۰۹) نشان میدهند که گزارش والدین و نوجوانان از کنشوری خانوادگی با یکدیگر همگرا نیست و درک این تفاوتها فینفسه مهم است. این که کنشوری خانوادگی (گزارش نوجوان، و نه گزارش والدین) با متغیرهای هویت و رفتار مشکلآفرین ارتباط داشت، تا حدودی مؤید موضع پدیدارشناختی هارتر (۱۹۹۹، نقل از شوارتز و دیگران، ۲۰۰۶) است. از دیدگاه هارتر، پیوند بین ادراکات خود و رفتار یک فرایند پدیدارشناختی در شخص است که به بهترین نحو از خلال خودگزارشدهی اندازهگیری و آزمون میشود. در مجموع، این نکته را که ارتباط کنشوری خانوادگی (گزارش نوجوان)، و نه گزارش والدین، با متغیرهای هویت، به چه میزان حمایتکننده دیدگاه پدیدارشناختی هارتر یا منعکسکننده سوگیری درونگزارشگر است، بر اساس نتایج مطالعه کنونی نمیتوان تعیین کرد.
ـ این یافته که سردرگمی هویت، و نه انسجام هویت، با پیامدهای منفی نوجوان ارتباط معناداری دارد با پژوهشهای شوارتز و همکاران (۲۰۰۵ ؛ ۲۰۰۸ ؛ ۲۰۰۹) هماهنگ است. نتایج پژوهش کنونی همراه با این پژوهشها مطرح کننده این هستند که احساس سردرگمِ هویتِ شخصی ممکن است در تصمیمگیری منطقی نوجوان، تداخل ایجاد کند. با توجه به اینکه نوجوانان در اوایل نوجوانی میتوانند در جنبههای خاصی از هویتشان احساس منسجمی داشته باشند و در جنبههای دیگری احساس سردرگم (هارتر، ۱۹۹۹، نقل از شوارتز و دیگران، ۲۰۰۹)، خیلی احتمال دارد که انسجام هویت و سردرگمی هویت، هر دو با هم، در یک نوجوان وجود داشته باشد اما همانطور که شوارتز و همکاران (۲۰۰۹) خاطرنشان کردهاند، از این نتایج معلوم نیست که انسجام در دیگر جنبههای هویت شخصی، میتواند خطر سردرگمی هویت شخصی را جبران کند.
ـ پژوهش کنونی به عنوان اولین پژوهشی که تأثیرات همزمان سه بافت اجتماعی، یعنی، خانواده، مدرسه و گروه همسال را بر رفتار مشکلآفرین با واسطهگری متغیرهای هویت شخصی مورد بررسی قرار داده، از میان عوامل بافتی، سهم بیشتر بافت خانواده را در تبیین رفتار مشکلآفرین با واسطهگری هویت سردرگم برجسته ساخته است. بدین ترتیب، پژوهش حاضر رابطه مرکب عامل بافتی خانواده و هویت با رفتار مشکلآفرین را کشف کرد و خط جدیدی از پژوهشها را در مورد اثرات مرکب"خود"و"بافت"بر پیامدهای رفتاری نوجوانان ایرانی گشود. به خصوص، روابط واسطهگر در نتایج پژوهش حاضر، مطرح کننده فرضهای مهمی برای پژوهشهای آینده در نمونه نوجوانان ایرانی است. کشف ساز و کاری که به واسطه آن هویت سردرگم روابط متغیرهای بافتی و سازگاری نوجوان را واسطهگری میکند، از اهمیت بسیاری برخوردار است.
۴ـ۵ محدودیتها
نتایج این پژوهش را باید در پرتو چند محدودیت مهم تفسیر کرد:
ـ شاید جدیترین محدودیت این پژوهش بهرهگیری آن از طرح مقطعی است.
ـ محدودیتی دیگر و محدودیتی شبیه به محدودیت قبلی، آزمون واسطهگری در یک مطالعه مقطعی است. بارون و کنی (۱۹۸۶) در تعریف کلاسیک خود از واسطهگری مشخص نساختهاند که واسطهگری باید با
زمان بررسی شود اما منابع روششناختی متأخرتر (برای مثال، کول[۱۵۲] و ماکسول[۱۵۳]، ۲۰۰۳) بیان داشتهاند که طرحهای طولی، آزمونهای بسیار دقیقتری از واسطهگری فراهم میآورند.
ـ در این پژوهش صرفاً از یک سازه، یعنی، هویت شخصی، برای نشان دادن خرده نظام درونی بهره گرفته شده است.
ـ این پژوهش برای اندازهگیری کنشوری مدرسه، صرفاً بر ادراکات نوجوان از پیوند با مدرسه و حمایت معلم متمرکز شده است.
ـ اندازهگیری کنشوری خانوادگی و رفتار مشکلآفرین در پژوهش کنونی به گزارشهای نوجوان و والدین و در مورد والدین نیز بهطور عمده به گزارش مادران محدود شده است.
ـ در این پژوهش، بافت همسال صرفاّ با حمایتی که نوجوان از سوی همسالان خود دریافت میکند، عملیاتی شده است.
ـ در این پژوهش، رفتار مشکلآفرین بر حسب رفتار برونیسازی شده عملیاتی شده است.
ـ نمونه پژوهش کنونی بر نوجوانان دانشآموز شهر تهران و بر یک پایه تحصیلی متمرکز شده است.
۵ـ۵ پیشنهادها
ـ طرح مقطعی بررسی روابط متغیرهای بافتی و هویت را با رفتار مشکلآفرین در نوجوانانی که در اوایل دوره نوجوانی بهسر میبردند، در یک نقطه زمانی تسهیل کرد، اما با طرح مقطعی نمیتوان زنجیره علیّ روابط را قاطعانه تعیین کرد؛ بنابراین، پیشنهاد میشود که برای تعیین جهتی که این روابط عمل میکنند، مطالعههای طولی اجرا گردد.
ـ کشف ساز و کارهایی که بهواسطه آنها هویت سردرگم روابط بین کنشوری خانوادگی و سازگاری نوجوان را واسطهگری میکند، مهم است و همانطور که مطرح شد، ماهیت دقیق روابط بین کنشوری خانوادگی، کنشوری مدرسه، روابط همسال و هویت با رفتار مشکلآفرین با بهرهگیری از مطالعههای طولی امکان پذیر است.
ـ برونفن برنر (۱۹۷۹) حیطههای چندگانه از کنشوری درونشخصی را در الگوی اجتماعی ـ بوم شناختی خود وارد کرده است. علاوه بر این، نیوکمپ و همکاران (نیوکمپ و دیگران، ۲۰۰۳ ؛ لاک و دیگران، ۲۰۰۵ ، نقل از شوارتز و دیگران، ۲۰۰۶) از شاخصهای خودکارآمدی و رفتارهای خطرآفرین (برای مثال، مصرف مواد و خطرجویی جنسی) برای نشان دادن خردهنظام درونی سود جستهاند. اگرچه پژوهش کتونی از اولین مطالعههایی است که هویت را همراه با متغیرهای بافتی به عنوان همبسته نشانگان برونیسازیشده مورد بررسی قرار داده، لازم است که دیگر ابعاد کنشوری درونشخصی (برای مثال، هویت اجتماعی، هویت قومی، مفهوم خود، حرمت خود) در مطالعههای آتی در نظرگرفته شود.
ـ اگرچه در پژوهش کنونی برای سنجش کنشوری خانوادگی هم از گزارشهای نوجوانان و هم والدین سود جستیم، بهرهگیری از گزارشهای مستقل کنشوری خانوادگی (برای مثال، مشاهده ) شاید از سوگیری خودگزارشدهیها بکاهد. بر همین اساس، در مورد کنشوری مدرسه پیشنهاد میشود که برای اندازهگیری پیوند با مدرسه، گزارشهای معلم نیز مدّ نظر قرار گیرد.
ـ هر چند در فرهنگ ما، مادران به عنوان مراقب اصلی کودک در نظرگرفته میشوند و در پژوهش کنونی هم بر همین مبنا بهطور عمده از گزارشهای مادران بهره گرفته شد، پیشنهاد میشود که در پژوهشهای آتی گزارشهای پدران، خواهران و برادران در مورد کنشوری خانوادگی و رفتار مشکلآفرین نوجوان مورد استفاده قرار گیرد.
ـ از آنجا که بر اساس نتایج پژوهش کنونی گروه همسال ممکن است نقش بسیار مهمی در نشانگان برونیسازیشده نوجوان در اوایل نوجوانی داشته باشد، پیشنهاد میشود که متغیر دیگر مرتبط با گروه همسال، یعنی، همراهی با همسال منحرف (رفتار ضد اجتماعی همسال)، که نتایج اکثر مطالعهها (برای مثال، باررا و دیگران، ۲۰۰۱) نشاندهنده تأثیر آن بر اشتغال نوجوان به رفتار مشکلآفرین است، در نمونه ایرانی نیز مورد بررسی قرار گیرد.
ـ از آنجا که گستره رفتارهایی که میتوان در اوایل نوجوانی مشکلآفرین نامید، وسیع است، گسترش عملیاتیسازی رفتار مشکلآفرین به رفتارهای درونیسازیشده در پژوهشهای آینده، تصویر کاملتری از همبستههای رفتار مشکلآفرین فراهم خواهد کرد.
ـ به دلیل محدود بودن نمونه پژوهش به نوجوانان پایه دوم راهنمایی شهر تهران، در تعمیم این یافتهها به دیگر گروههای سنی، قومی و پایههای تحصیلی جانب احتیاط رعایت شود. پیشنهاد میگردد که در پژوهشهای آینده نمونههایی از دانشآموزان پرخطر و متعلق به سطوح اقتصادی اجتماعی متفاوت مورد بررسی قرار گیرند. در پژوهش حاضر، تفاوت الگوهای دختران و پسران در سطح توصیف این الگوها گزارش شد. پیشنهاد میشود که در پژوهشهای آینده با بهرهگیری از روشهای آماری پیشرفته، تفاوت جنسی در روابط بین عوامل بافتی، عوامل درونشخصی و رفتار مشکلآفرین مورد بررسی قرار گیرد.
ـ راههایی که در آنها روابط همسال با سازگاری نوجوان ممکن است از خلال کنشوری خانوادگی و هویت عمل کند، نیاز به پژوهشهای بعدی دارد.
۶ـ۵ نتیجهگیری و مضامین
بهرغم محدودیتهایی که بیان شد، این مطالعه از طریق گسترش درک ما از علتشناسی رفتار مشکل ـ آفرین در نمونه ایرانی، توانست سهمی در پیشینه پژوهشی داشته باشد. این مطالعه رابطه مرکب کنشوری خانوادگی و هویت را با رفتار مشکلآفرین و نیز رابطه مستقیم کنشوری مدرسه را با رفتار مشکلآفرین کشف کرده است. بدین ترتیب، تجاربی که نوجوان در خانواده و مدرسه دارد و همچنین احساس خود او بر تحول رفتار مشکلآفرین در اوایل دوره نوجوانی تأثیر میگذارند. نتایج کنونی مطرح میسازند که مداخلاتی که هم بر"خود"و هم بر"بافت” متمرکزند، در پیشگیری یا کاهش رفتار مشکلآفرین در نوجوانانی که در اوایل نوجوانی بهسر میبرند مؤثرند. اگرچه بیتردید مداخله در بافت بومتحولی نوجوان برای پیشگیری از پیامدهای مشکلآفرین نوجوان از اهمیت برخوردار است (پانتن، شوارتز، سالیوان، کوتس ورت و شاپوچنیک، ۲۰۰۳)، باید در مداخلات، احساسِ خودِ نوجوان را نیز مورد هدف قرار داد. مداخله در خود و بافت، حداکثر حفاظت را در مقابل خطرهای رفتار مشکلآفرین فراهم میآورد. اتخاذ راهبردهای مداخلهای که برای ارتقای کنشوری مثبت در خردهنظامهای خانواده و مدرسه مورد استفاده قرار میگیرند همراه با مداخلات مبتنی بر خود، سودمند خواهد بود.
داج و پتیت (۲۰۰۳) بر اساس الگوی پیشنهادی خود تأکید میکنند که مشکلات رفتار ارتباطی تعیین ـ کنندههای چندگانه دارند و هیچ متغیر منفردی بهطور کامل نمیتواند پیامد تحولی را تبیین کند؛ بدین ترتیب هیچ مداخله منفردی هم نمیتواند در رهایی از این مشکلات موفق باشد.
بر اساس نتایج این پژوهش، برنامههای مداخلاتی که بر ترکیبی از تأکید بر دیدگاه بومتحولی یا بافتی و تأکید بر احساس خود نوجوان مبتنی باشند، برای درک تحول رفتار مشکلآفرین در اوایل دوره نوجوانی میتوانند کارایی زیادی داشته باشند. این پژوهش به بررسی همبستههای رفتار مشکلآفرین در سطح خردهنظام مبتنی بود اما همگام با نظریه بومتحولی بر این باوریم که هر مداخلهای که بخواهد تغییرات درازمدت و مؤثری بهدنبال داشته باشد، باید بر تغییر رفتار و کنشوری نه تنها در سطح خردهنظام بلکه بر سطوح دیگر بافت ـ یعنی، میاننظام و بروننظام ـ نیز متمرکز شود.
تغییر مثبت در خانواده از خلال والدین و بهوسیله آنها میتواند صورت گیرد؛ چون خانواده قویترین نظام اجتماعیکردن برای رشد سالم کودک و نوجوان است. والدین از خلال تعاملات مستقیم با کودکان و نوجوانانشان و تعامل با دیگرانی که بر تحول کودکان تأثیر میگذارند (برای مثال، معلمان و همسالان)، از نزدیکترین عوامل شکلدهنده بومشناسی اجتماعی کودک محسوب میشوند.
بر اساس نتایج پژوهش کنونی، یکی از اهداف برنامه مداخلهای در محور خانواده میتواند ارتقای دانش والدین در مورد تحول نوجوان و رشد انواع مهارتهای والدگری در آنها باشد. در این مداخله باید به والدین آگاهی داده شود که آنها مسئولیت نظارت و اداره فعالیتهای نوجوانانشان را دارند. آنها دست کم باید از این اطلاع داشته باشند که در مدرسه چه اتفاقی میافتد و تعامل فعالتری با معلمان و مدیران مدرسه داشته باشند, به عبارتی والدین باید، در زندگی تحصیلی نوجوان، افزون بر دیگر حیطههای زندگی او مثل حیطه همسال، نقش فعالی داشته باشند.
پدیده جهانیشدن در دو دهه اخیر چالشهای اساسی برای انسانها پدید آورده که بر هویت و نظام ارزشی آنها و به خصوص نوجوانان و جوانان اثری برجسته داشته است (لطفآبادی و نوروزی، ۱۳۸۳). تماس نوجوانان با فرهنگ بیگانه از خلال ماهواره، اینترنت، بازیها و سرگرمیها رو به افزایش است که این خود به تشدید شکاف فرهنگی بین والدین با تفکر فرهنگی سنتی و تفکر فرهنگی نوجوانان با ارزشهای فردنگرانهتر کمک میکند. بدین ترتیب، تعارض بین والدین و نوجوانان، که قدری از آن در دوره اوایل نوجوانی هنجاری است، بیشتر میشود. آگاهی والدین از این پدیده و تجهیز آنها به مهارتهای حل تعارض برای اداره خشم و دیگر هیجانات منفی نوجوان مفید خواهد بود.
اتخاذ شیوههای والدگری متمرکز بر مهار رفتاری، یعنی، راهبردهای والدگری که بر مبنای آنها والدین قوانین و استانداردهای واضح و مشخصی را تعیین کنند، بر فعالیتها و سرگرمیهای نوجوان و اینکه با چه کسانی وقتش را میگذراند نظارت کنند و آنها را زیر نظر داشته باشند و اگر این قوانین و استانداردها زیر پا گذاشته شد، شیوههای انضباطی باثباتی اتخاذ کنند، احتمال این را که نوجوان در معرض موقعیتهای خطرناک و گروههای همسال منحرف قرار بگیرد، کاهش میدهد و در نتیجه، احتمال اشتغال نوجوان به رفتار مشکلآفرین را کم میکند. در مقابل، اگر روشهای مهار رفتاری والدین بیثبات و از موضع اعمال قدرت باشد ـ مثل تهدید، دستورات مستقیم و خشونت بدنی ـ یا اگر مهار والدین، روانشناختی باشد، اثر آنها بر رفتار کودک و نوجوان منفی خواهد بود.