«و [یاد کن] آن گاه که ابراهیم۷گفت: «پروردگارا، به من نشان ده چگونه مردگان را زنده مىکنى؟» فرمود: «مگر ایمان نیاوردهاى؟» گفت: «چرا، ولى تا دلم آرامش یابد.» فرمود: «پس، چهار پرنده برگیر، و آنها را پیش خود، ریز ریز گردان سپس بر هر کوهى پارهاى از آنها را قرار ده آن گاه آنها را فرا خوان، شتابان به سوى تو مىآیند، و بدان که خداوند توانا و حکیم است.»»، مفسّر بدون توجه به شأن نزول و قضیه ای که آیه در مورد آن نازل شده است، نمی تواند فهم صحیحی از مفاد و مقصود آیه داشته باشد. به طوری که بدون مراجعه به شأن نزول مفاد (فَصُرْهُنَّ إِلَیْکَ) به خوبی فهمیده نمی شود، چنانچه برخی از مفسّران آن را به معنای «اماله» ذکر کرده اند و معتقدند که به معنای قطعه قطعه کردن و در هم آمیختن نیست چرا که اگر به این معنا می بود با (إِلَیْکَ) متعدی نمی شد[۴۶۴]. اما با مراجعه به شأن نزول مفهوم این قسمت از آیه کاملا آشکار شده و مشخص می شود که (فَصُرْهُنَّ) به معنای قطعه قطعه کردن و در هم آمیختن پرندگان است چنانچه اکثر مفسّران به همین معنا تصریح کرده اند و در روایتی از امام رضا۷و امام صادق۷نیز با بیان داستان حضرت ابراهیم۷، مفهوم و مفاد این آیه تبیین شده است.[۴۶۵]
با توجه به مطالب فوق روشن می شود که توجه به شأن نزول تاثیر بسزایی در فهم صحیح مفاد و مفهوم آیات دارد.
۵-۱- روش ملا فتح الله در توجه به شأن نزول
ملا فتح الله کاشانی در تفسیر منهج الصادقین مانند دیگر مفسّران متقدم بین شأن نزول و سبب نزول تفاوت قائل نشده است و این دو اصطلاح را به جای یکدیگر استفاده کرده است ولی با توجه به تعاریفی که از شأن نزول و سبب نزول بیان شد، مشخص می شود که بین این دو تفاوت وجود دارد اما مفسّر منهج الصادقین مانند دیگر مفسّران بین سبب نزول و شأن نزول تفاوت قائل نشده است. به عنوان مثال وی در تفسیر آیه شریفه(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَقْتُلُواْ الصَّیْدَ وَأَنتُمْ حُرُمٌ وَمَن قَتَلَهُ مِنکُم مُّتَعَمِّدًا فَجَزَاء مِّثْلُ مَا قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ یَحْکُمُ بِهِ ذَوَا عَدْلٍ مِّنکُمْ هَدْیًا بَالِغَ الْکَعْبَهِ أَوْ کَفَّارَهٌ طَعَامُ مَسَاکِینَ أَو عَدْلُ ذَلِکَ صِیَامًا لِّیَذُوقَ وَبَالَ أَمْرِهِ عَفَا اللّهُ عَمَّا سَلَف وَمَنْ عَادَ فَیَنتَقِمُ اللّهُ مِنْهُ وَاللّهُ عَزِیزٌ ذُو انْتِقَامٍ)[۴۶۶] «اى کسانى که ایمان آوردهاید، در حالى که مُحرِمید شکار را مکشید، و هر کس از شما عمداً آن را بکشد، باید نظیر آنچه کشته است از چهارپایان کفّارهاى بدهد، که [نظیر بودن] آن را دو تن عادل از میان شما تصدیق کنند، و به صورت قربانى به کعبه برسد. یا به کفّاره [آن] مستمندان را خوراک بدهد، یا معادلش روزه بگیرد، تا سزاى زشتکارى خود را بچشد. خداوند از آنچه در گذشته واقع شده عفو کرده است، و [لى] هر کس تکرار کند خدا از او انتقام مىگیرد، و خداوند، توانا و صاحب انتقام است.»، می نویسد: «سبب نزول آن در کسى است که عمدا صید کرده بود یعنى ابو البشر»[۴۶۷] در حالی که با توجه به تعریفی که از شأن نزول مطرح کردیم، مشخص می شود این سخن ملا فتح الله شأن نزول آیه خواهد بود نه سبب نزول آن و وی به شأن نزول آیه اشاره کرده ولی با لفظ «سبب نزول»، آن را مطرح کرده است.
مولف در برخی موارد نیز برای بیان شأن نزول آیه از عبارت«در شأن» استفاده می کند. این عبارت ممکن است گاهی معنایی فراگیرتر و گسترده تر از شأن نزول داشته و شامل موضوع آیه و بیان حکمی از احکام الهی شود و گاه نیز شأن نزول آیه را بیان کند.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
به عنوان مثال مفسّر در تفسیر آیه شریفه (یَسْتَفْتُونَکَ قُلِ اللّهُ یُفْتِیکُمْ فِی الْکَلاَلَهِ إِنِ امْرُؤٌ هَلَکَ لَیْسَ لَهُ وَلَدٌ وَلَهُ أُخْتٌ فَلَهَا نِصْفُ مَا تَرَکَ وَهُوَ یَرِثُهَآ إِن لَّمْ یَکُن لَّهَا وَلَدٌ فَإِن کَانَتَا اثْنَتَیْنِ فَلَهُمَا الثُّلُثَانِ مِمَّا تَرَکَ وَإِن کَانُواْ إِخْوَهً رِّجَالًا وَنِسَاء فَلِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنثَیَیْنِ یُبَیِّنُ اللّهُ لَکُمْ أَن تَضِلُّواْ وَاللّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ)[۴۶۸] «از تو [در باره کلاله] فتوا مىطلبند بگو: «خدا در باره کلاله فتوا مىدهد: اگر مردى بمیرد و فرزندى نداشته باشد، و خواهرى داشته باشد، نصفِ میراث از آنِ اوست. و آن [مرد نیز] از او ارث مىبرد، اگر براى او [خواهر] فرزندى نباشد. پس اگر [ورثه فقط] دو خواهر باشند، دو سوم میراث براى آن دو است، و اگر [چند] خواهر و برادرند، پس نصیب مرد، مانند نصیب دو زن است. خدا براى شما توضیح مىدهد تا مبادا گمراه شوید، و خداوند به هر چیزى داناست.»، شأن نزول آن را این گونه بیان می کند: «و از قتاده مرویست که صحابه را اهتمام تام بود در بیان کیفیت میراث کلاله حق تعالى این آیه فرو فرستاد.[۴۶۹]»
مولف منهج الصادقین در اکثر مواردی که عبارت «در شأن» را می آورد، به بیان مصداق و مورد نزول اشاره می کند و افرادی را که مشمول آیه می شوند ذکر می کند. به عنوان نمونه ذیل تفسیر آیه (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ مَن یَرْتَدَّ مِنکُمْ عَن دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ أَذِلَّهٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّهٍ عَلَى الْکَافِرِینَ یُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَلاَ یَخَافُونَ لَوْمَهَ لآئِمٍ ذَلِکَ فَضْلُ اللّهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشَاءُ وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ)[۴۷۰] «اى کسانى که ایمان آوردهاید، هر کس از شما از دین خود برگردد، به زودى خدا گروهى [دیگر] را مىآورد که آنان را دوست مىدارد و آنان [نیز] او را دوست دارند. [اینان] با مؤمنان، فروتن، [و] بر کافران سرفرازند. در راه خدا جهاد مىکنند و از سرزنش هیچ ملامت گرى نمىترسند. این فضل خداست. آن را به هر که بخواهد مىدهد، و خدا گشایش گر داناست.»، این گونه می نویسد: «از ائمه هدى:منقول است که این آیه در شأن عالی شأن امیر المؤمنین۷نازل شده که با اهل بصره قتال نمود و این روایت از عمار بن یاسر و حذیفه یمانى و عبد اللَّه عباس نیز مروی است»[۴۷۱]
۶- توجه به فرهنگ زمان نزول
منظور از «فرهنگ زمان نزول» آداب و سنن و عقاید و علوم و اوضاع و احوال سیاسى، اجتماعى و فرهنگى است که در زمان نزول آیات کریمه در بین مردم رواج داشته و بر محیط اجتماعى آنان حاکم بوده است. نقش فرهنگ زمان نزول نیز در فهم محتواى آیات کریمه غیر قابل انکار است[۴۷۲].
با توجه به آنچه در قرینه بودن شأن نزول و سبب نزول در تفسیر قرآن و تاثیر آن در فهم معنای و مقصود آیات بیان کردیم، می توان نتیجه گرفت که فرهنگ زمان نزول نیز که یکی از قراین پیوسته به شمار می آید تا چه اندازه در فهم کلام الهی و پی بردن به مراد و مقصود آن، موثر است و توجه به آن مطابق سیره عقلاء است و سبب فهم بهتر قرآن خواهد شد، از این رو از تبیین جداگانه تاثیر آن در فهم آیات خوداری می کنیم و تنها به ذکر روش ملا فتح الله در توجه به این قرینه می پردازیم.
در مورد روش ملا فتح الله در توجه به این بخش باید گفت که وی کم و بیش به بیان آداب و عقاید مردم در صدر اسلام اشاره می کند. به عنوان مثال وی در تفسیر آیه شریفه (وَلَیْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوْاْ الْبُیُوتَ مِن ظُهُورِهَا وَلَکِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقَى وَأْتُواْ الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا)[۴۷۳] « و نیکى آن نیست که از پشتِ خانهها درآیید، بلکه نیکى آن است که کسى تقوا پیشه کند، و به خانهها از درِ [ورودىِ] آنها درآیید.»، یکی از رسوم مردم آن زمان را بیان می کند که در فهم و تفسیر آیه نقش مهم و اساسی دارد و می توان گفت که مفسّر بدون آگاهی از این آداب و رسوم فهم صحیحی از برخی آیات نخواهد داشت. در زمان جاهلیت رسم بر این بود که هر کس به حج یا عمره می رفت برای او حرام بود که از در وارد خانه شود و باید یا از بام خانه وارد می شد و یا این که دیوار را سوراخ کرده و داخل خانه می آمدند و این عمل خود را از اعمال حج می دانستند و کسی را که این کار را انجام نمی داد گناه کار می دانستند، ملا فتح الله در ادامه می گوید این رسم در میان همه اعراب به جز اهل حمس شایع بوده است.[۴۷۴]
وی همچنین در آیه (إِنَّمَا النَّسِیءُ زِیَادَهٌ فِی الْکُفْرِ یُضَلُّ بِهِ الَّذِینَ کَفَرُواْ یُحِلِّونَهُ عَامًا وَیُحَرِّمُونَهُ عَامًا لِّیُوَاطِؤُواْ عِدَّهَ مَا حَرَّمَ اللّهُ فَیُحِلُّواْ مَا حَرَّمَ اللّهُ)[۴۷۵] «جز این نیست که جابجا کردنِ [ماههاى حرام]، فزونى در کفر است که کافران به وسیله آن گمراه مىشوند آن را یک سال حلال مىشمارند، و یک سال [دیگر]، آن را حرام مىدانند، تا با شماره ماههایى که خدا حرام کرده است موافق سازند، و در نتیجه آنچه را خدا حرام کرده [بر خود] حلال گردانند.»، به رسومی که در زمان جاهلیت بین عرب رایج بوده است، اشاره می کند که آنها در چهار ماه از سال که به ماه های حرام مشهور بود جنگ و خونریزی نمی کردند که سه ماه آن یعنی ذی القعده و ذی الحجه و محرم پی در پی و ماه رجب جدای از سه ماه است. ولی گاهی اوقات اعراب به خاطر این که بر آنان دشوار بود که سه ماه متوالی جنگ نکنند جای تحریم این ماه ها را باهم عوض کرده و تحریم ماه محرم را برای ماه صفر قرار داده و در ماه محرم به جنگ و خونریزی می پرداختند و به خیال خود که حرمت ماه های حرام را نیز رعایت کرده اند، از این رو خداوند در این آیه این عمل آن ها را تخطئه کرده و پندار آن ها را باطل می داند و آن را سبب زیادی در کفر می داند.[۴۷۶]
روشن است که توجه به آنچه در میان اعراب معمول و رایج بوده است در روشن شدن مقصود آیه تاثیر دارد و عدم توجه به آن سبب خواهد شد که مفسّر فهم صحیحی از آیه نداشته یاشد.
ملا فتح الله در موارد مختلفی[۴۷۷] به بیان آداب و رسوم جاهلیت اشاره می کند که در این جا مجال پرداختن به همه آن ها میسر نیست.
با توجه به مطالب فوق مشخص می گردد که ملا فتح الله به شرایط و اوضاع و احوال زمان نزول آیات توجه کافی داشته است به طوری که گاه این وقایع را بیش از اندازه شرح و بسط داده است.
۷- توجه به زمان و مکان نزول آیات
یکى از مباحث مهم که در فهم صحیح و تفسیر درست کلام الهی نقش مهم و اساسی دارد، آگاهی از زمان و مکان نزول آیات شریفه است چرا که تمیز آنها مىتواند بسیارى از مسائل مورد اختلاف و ادعاها را مهر تأیید زند یا رد کند. از مهمترین این مسائل، مباحث کلامى به ویژه اثبات و نفى آیات مرتبط با امامت و فضایل اهل بیت:است؛ چرا که ادعاى مکى بودن بعضى سور و آیات، دستاویزى براى مخالفان شده تا بهانه کنند که این یا آن آیه خاص در شأن خاندان عترت:نازل نشده است. همچنین آگاهی از زمان و مکان نزول آیات ارتباطى مستقیم و اساسى با تشخیص مراحل دعوت پیامبر۹و تشریع و تبیین احکام اسلامى دارد.
یکى دیگر از فواید این امر آگاهى از تاریخ وقایع و حوادث است؛ یعنى مىتوان از این طریق مشخص کرد که حادثهاى در حدود چه زمانى، چرا و از سوى چه کسانى به وقوع پیوسته است.
در نتیجه می توان گفت که آگاهی از زمان و مکان نزول آیه یکی از قراین فهم کلام الهی است و بدون در نظر گرفتن آن مفسّر نمی تواند به فهم صحیحی از آیات برسد و مراد و مقصود واقعی خدای تعالی از آیات را کشف کند.
ملا فتح الله کاشانی در تفسیر منهج الصادقین به این امر مهم توجه داشته است و جدای از این که در ابتدای شروع سوره مکی و مدنی بودن سور را بیان می کند درتفسیر برخی آیات به مکان و زمان نزول آیه اشاره می کند.
به عنوان مثال ملا فتح الله در مورد مکان نزول آیه شریفه (إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا)[۴۷۸] «خدا مىخواهد آلودگى را فقط از شما خاندان [پیامبر۹] بزداید و شما را پاک و پاکیزه گرداند.» می نویسد: «ام سلمه نقل کرده که روزى رسول خدا۹در خانه من بود خادم من گفت که على۷و فاطمه۳بر در خانهاند حضرت رسول۹با من گفت اى ام سلمه دور شو و اهل بیت مرا با من گذار ام سلمه گفت من برخواستم و از آن خانه اندکى دور شدم پس على و فاطمه و حسن و حسین:درآمدند در اندرون خانه و حسن و حسین۸طفل بودند پس حضرت رسول۹هر دو را در دامن خود نشاند و ببوسید و على۷را به یک دست در بر خود گرفت و به یک دست فاطمه۳را پس هر یک از ایشان را ببوسید و آن گاه گلیم سیاه علم دار را بر ایشان بپوشانید و فرمود بار خدایا مر او اهل بیت مرا برحمت خود رسان که آن بهشت است و از آتش دوزخ دور دار من گفتم یا رسول اللَّه۹مرا نیز داخل ساز فرمود تو از اهل بیت من نیستى و اما بر خیری.»[۴۷۹]
آگاهی از مکان نزول این آیه سبب می شود مشخص شود آیه فوق در مورد اهل بیت:نازل شده و موید عصمت ایشان است.
و یا در تفسیر آیه (یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللّهَ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ)[۴۸۰] «اى پیامبر۹، آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده، ابلاغ کن و اگر نکنى پیامش را نرساندهاى. و خدا تو را از [گزندِ] مردم نگاه مىدارد. آرى، خدا گروه کافران را هدایت نمىکند.»، می نویسد: «بعضى از اعاظم از اهل سنت و اجماع اهل البیت این آیه در غدیر خم نازل شده و از جمله على بن احمد الواحدى که یکى از افاضل و مشاهیر اهل سنت است در تفسیر خود که موسومست باسباب نزول آورده که این آیه در حق على بن ابى طالب۷نزول یافته در غدیر خم»[۴۸۱]
آگاهی از زمان و مکان نزول این آیه سبب علم به یکی از مراحل دعوت پیامبر۹می شود زمانی که پیامبر۹پس از بازگشت از حجه الوداع در سال دهم هجری مامور به ابلاغ ولایت حضرت علی۷شد خداوند متعال این آیه را نازل فرمود. علاوه بر این سبب رد ادعای برخی که می گویند این آیه در غدیر خم نازل نشده است، می شود چرا که برخی از مخالفان در مورد مکان و زمان نزول این آیه اقوال دیگری[۴۸۲] ذکر کرده اند اما بیشتر علمای عامّه و تمام علمای تشیع بر آنند که این آیه در سال دهم هجری، در هنگام بازگشت پیامبر۹از حجّه الوداع نازل شده است.
۸- روش ملا فتح الله در استفاده از آیات دیگر به عنوان قرینه
براى فهم هر نوشتارى، لازم است که قراین موجود در آن مدّ نظر قرار گیرد و اگر در جایى از کتاب مطلبى به صورت مطلق و عام آمده و در جاى دیگر قید و استثناى خاص آن ذکر شده است، لازم است، به مجموعه آن توجه شود و نتیجهگیرى گردد.
قرآن کریم نیز که مجموعهاى از آیات مرتبط با یکدیگر است، از این روش مستثنى نیست و برخى آیات آن توضیح و روشنگر برخى دیگر است و لازم است براى فهم و تفسیر جملات و کلمات آن به جملات دیگر آن مراجعه شود و اصولا تفسیر صحیح و کامل یک آیه بدون توجّه به آیات دیگر ممکن نیست.
چگونه ممکن است کتابی که خود را بیان برای همه چیز ها می داند مبین و توضیح دهنده خود نباشد[۴۸۳] امام علی۷در این باره می فرمایند:
«کِتَابُ اَللهِ … یَنطِقُ بَعضُهُ بِبَعضٍ وَ یَشهَدُ بَعضُهُ عَلَى بَعضٍ»[۴۸۴] کتاب خدا (قرآن) … برخى قسمتهایش با کمک برخى قسمتهاى دیگر سخن مى گوید و برخى قسمتهاى آن شاهد برخى قسمتهاى دیگر است.
از این رو روش تفسیر قرآن به قرآن یکى از بهترین روشهاى تفسیر قرآن به شمار می آید و سابقهى آن به صدر اسلام و زمان حیات پیامبر۹باز مىگردد. سپس این روش توسط اهل بیت:ادامه یافت و برخى از صحابه و تابعین نیز از این روش استفاده کردهاند.
به عنوان نمونه در روایت آمده است که از پیامبر اسلام۹در مورد مقصود از «ظلم» در آیه (لَمْ یَلْبِسُوا إِیمانَهُمْ بِظُلْمٍ)[۴۸۵] « و ایمان خود را به شرک نیالودهاند»، سوال کردند، و حضرت۹با استناد به آیه (إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ)[۴۸۶] «به راستى شرک ستمى بزرگ است.»، پاسخ دادند که مقصود از ظلم در آیه اول همان شرک است که در آیه دوم بیان شده است.[۴۸۷]
این حدیث و احادیث مشابه نشان مىدهد که پیامبر۹از روش تفسیر قرآن به قرآن استفاده مىکرده و عملا آن را به پیروان خود مىآموختهاند.
در دوره های بعدی مفسّران و دانشمندان علوم قرآنی از این روش برای فهم کلام الهی بهره گرفته اند و از مفسّران اخیر علامه طباطبایی;بیش ازدیگران از این روش بهره برده است
«زرکشى» صاحب تفسیر البرهان فی علوم القرآن در این باره مىنویسد: «… بهترین تفسیر این است که قرآن به وسیله قرآن تفسیر شود، چرا که این کتاب الهى اگر در جایى به اجمال سخن گفته است، جاى دیگر به تفصیل آن پرداخته و نیز در جایى که به اختصار بیان کرده است، جاى دیگر (آیهاى دیگر) به شرح و بسط آن پرداخته است.»[۴۸۸]
ملا فتح الله کاشانی نیز قرآن را نیازمند به مبیّن و مفسّر نمی داند و برای این گفته خود دلایلی را ذکر می کند و می نویسد: « دلیل بر این مدّعا آن است که حق تعالى مدح جمعى کرده است که استنباط معنى از قرآن کنند کما قال اللَّه (الَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ)[۴۸۹] « کسانىاند که [مىتوانند درست و نادرست] آن را دریابند.» و ذم جماعتى کرده که ترک تدبّر و اضراب از تفکّر در آن نمودهاند کقوله تعالى (أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلى قُلُوبٍ أَقْفالُها)[۴۹۰] «آیا به آیات قرآن نمىاندیشند؟ یا [مگر] بر دلهای شان قفل هایى نهاده شده است؟» و در او یاد کرده که قرآن منزل است به لغت عربى فصیح تا معنى آن را به طریق تدبّر و تفکّر از آن حاصل کنند حیث قال (إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا)[۴۹۱] «ما آن را قرآنى عربى قرار دادیم.» و (لِیَدَّبَّرُوا آیاتِهِ وَ لِیَتَذَکَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ)[۴۹۲] «تا در [باره] آیات آن بیندیشند، و خردمندان پند گیرند.»
و حضرت رسالت۹فرمود که «اذا جاءکم عنى حدیث فاعرضوه على کتاب اللَّه فما وافقه فاقبلوه و ما خالفه فاعرضوا عنه»[۴۹۳]، از اینجا معلوم شد که قرآن حجت است و معروض علیه و این معنى مستلزم آن است که قرآن مفهوم المعنى باشد و احتیاج به مبین و مفسّرى نداشته باشد.»[۴۹۴]
وی در این جا با ذکر این دلایل که اولاً خداوند تدبّر در قرآن را مدح و ترک آن را نکوهش کرده است و ثانیاً قرآن به زبان عربی روشن نازل شده است تا با تکیه بر تدبر و تفکر معنای آن حاصل شود و ثالثاً رسول اکرم۹قرآن را مبنای عرضه حدیث قرار داده تا صحت و سقم حدیث با قرآن مشخص شود، اثبات می کند که قرآن به مفسّر و مبیّن دیگری غیر از خود نیاز ندارد و فهم قرآن به کمک خود قرآن ممکن است. در این جا به چند نمونه از موارد استفاده ملا فتح الله از تفسیر قرآن به قرآن اشاره می کنیم.
وی در تفسیر آیه شریفه(…وَأَمَّا الَّذِینَ کَفَرُواْ فَیَقُولُونَ مَاذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهَذَا مَثَلًا یُضِلُّ بِهِ کَثِیرًا وَیَهْدِی بِهِ کَثِیرًا وَمَا یُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفَاسِقِینَ)[۴۹۵] «…ولى کسانى که به کفر گراییدهاند مىگویند: «خدا از این مَثَل چه قصد داشته است؟» [خدا] بسیارى را با آن گمراه، و بسیارى را با آن راهنمایى مىکند و [لى] جز نافرمانان را با آن گمراه نمىکند.»، معانی ضلالت را با بهره گرفتن از آیات دیگر بیان می کند.
الف) اضلال به معنى اهلاک و تعذیب است؛ مانند این آیات شریفه(إِنَّ الْمُجْرِمِینَ فِی ضَلَالٍ وَسُعُرٍ * یَوْمَ یُسْحَبُونَ فِی النَّارِ عَلَى وُجُوهِهِمْ ذُوقُوا مَسَّ سَقَرَ)[۴۹۶] «قطعاً بزهکاران در گمراهى و جنونند* روزى که در آتش به رو کشیده مىشوند [و به آنان گفته مىشود:] «لهیب آتش را بچشید [و احساس کنید]»»
ضلالت در آیه فوق به معنای هلاکت و عذاب اخروی است و با توجه به این معنای(یُضِلُّ بِهِ کَثِیرًا)این گونه خواهد شد که خداوند گروهی را به سبب نگرویدنشان به ضرب المثل هلاک می کند و عذاب می نماید و ایشان را به طریق جنت و ثواب ابدی راهنمایی نمی کند.
ب) اضلال به معنای تدمیر است؛ مانند آیه (وَالَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَلَن یُضِلَّ أَعْمَالَهُمْ)[۴۹۷] «و کسانى که در راه خدا کشته شدهاند، هرگز کارهایشان را ضایع نمىکند.»
در این آیه اضلال به معنای از بین بردن و تدمیر آمده است که تقریبا نزدیک به همان معنای هلاک کردن است.
ج) اضلال به معنى تلبیس است و تغلیط و تشکیک و ایقاع مردمان در ضلال و فساد که مؤدى بظلم است و جور؛ مانند این آیات شریفه (وَلَقَدْ أَضَلَّ مِنکُمْ جِبِلًّا کَثِیرًا أَفَلَمْ تَکُونُوا تَعْقِلُونَ)[۴۹۸]« و [او] گروهى انبوه از میان شما را سخت گمراه کرد آیا تعقّل نمىکردید؟»، (وَأَضَلَّ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ وَمَا هَدَى)[۴۹۹]« و فرعون قوم خود را گمراه کرد و هدایت ننمود.»، (قَالَ فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَکَ مِن بَعْدِکَ وَأَضَلَّهُمُ السَّامِرِیُّ)[۵۰۰] «فرمود: «در حقیقت، ما قوم تو را پس از [عزیمت] تو آزمودیم و سامرى آنها را گمراه ساخت.»»، این معنای اضلال برای شیطان و فرعون و سامری است و خداوند تعالی از این منزه است.[۵۰۱]
توضیح این که در آیه (یُضِلُّ بِهِ کَثِیرًا وَیَهْدِی بِهِ کَثِیرًا) اضلال و هدایت هر دو به خدای متعال نسبت داده شده است و با توجه به این می توان گفت که اضلال در معانی اهلاک و تعذیب و تدمیر در مورد خدای تعالی نیز به کار می رود و نسبت دادن اضلال به خدای تعالی از این جهت است که مردمان به سبب نگرویدن به حقیقت هلاک و عذاب شدند نه اینکه خدای تعالی خود سبب اضلال آنان شده باشد چنانچه در آیه(رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ کَثِیرًا مِّنَ النَّاسِ…)[۵۰۲] «پروردگارا، آنها بسیارى از مردم را گمراه کردند…»، اضلال را به اوثان نسبت داده است در حالی که مردمان به جهت پرستیدن اوثان گمراه شدند نه اینکه اوثان ایشان را گمراه ساخت. ولی اضلال به معنای تلبیس و قرار دادن مردمان در فساد در مورد خدای تعالی به کار برده نمی شود، چنانچه در آیات فوق نیز که اضلال به معنای تلبیس و تشکیک قلوب مردمان می باشد، برای شیطان و سامری و فرعون به کار رفته بود.
مولف همچنین در آیه (وَبَدَا لَهُمْ سَیِّئَاتُ مَا کَسَبُوا …)[۵۰۳] «و [نتیجه] گناهانى که مرتکب شدهاند، برایشان ظاهر مىشود…»، مراد از(سَیِّئَاتُ)را انواع عذاب بیان می کند و برای اثبات این گفته خود به آیه (وَجَزَاء سَیِّئَهٍ سَیِّئَهٌ مِّثْلُهَا)[۵۰۴] «و جزاى بدى، مانند آن، بدى است.» استناد می کند.[۵۰۵]
اصل معنای سیئه، گناه است ولی در برخی موارد به معانی دیگری از جمله عذاب نیز به کار می رود. ملا فتح الله در این جا با استناد به آیه ای دیگر که سیئه در آن به معنای عذاب آمده است، برداشت کرده است که (سَیِّئَاتُ) در این آیه نیز به معنای عذاب است. با وجود این معنا دیگر نیازی به تقدیر گرفتن «جزاء»، نیست در غیر این صورت باید جزاء در آیه در تقدیر گرفته شود تا مفاد آیه درست فهمیده شود (و بداء لهم جزاء سیئات ما کسبوا) در حالی که عدم تقدیر بهتر از تقدیر است.
همچنین ملا فتح الله کاشانی مراد از لفظ (یَدَا)را در آیه (تَبَّتْ یَدَا أَبِی لَهَبٍ وَتَبَّ)[۵۰۶]« بریده باد دو دست ابولهب، و مرگ بر او باد.»، به معنای کل بدن می گیرد و برای اثبات این گفته به آیاتی از قرآن کریم استدلال می کند. (لا تُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ إِلَى التَّهْلُکَهِ)[۵۰۷] «و خود را با دست خود به هلاکت میفکنید» و (ما قَدَّمَتْ یَداهُ)[۵۰۸] «دستاورد پیشینه خود را »، در این دو آیه نیز مراد از «ید» کل بدن و نفس اشخاص است مفسّر در ادامه اسناد فعل به یدین را به جهت آن که اکثر کار ها به دست انجام می گیرد، می داند و معنای آیه را این گونه بیان می کند که نفس او (ابولهب) هلاک و نابود باد به وقوع آن در آتش جحیم و کشیدن عذاب الیم.[۵۰۹]
و یا در تفسیر آیه(صِرَاطَ الَّذِینَ أَنعَمتَ عَلَیهِمْ غَیرِ المَغضُوبِ عَلَیهِمْ وَلاَ الضَّالِّینَ)[۵۱۰] «راه آنهایى که برخوردارشان کردهاى، همانان که نه درخور خشماند و نه گمگشتگان»، مراد از (الَّذِینَ أَنعَمتَ عَلَیهِمْ) را پیغمبران:و صدیقان و شهداء و صالحان بیان می کند و در تایید سخن خود به این آیه از قرآن استدلال می کند(الَّذِینَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِم مِّنَ النَّبِیِّینَ وَالصِّدِّیقِینَ وَالشُّهَدَاء وَالصَّالِحِینَ)[۵۱۱] «در زمره کسانى خواهند بود که خدا ایشان را گرامى داشته [یعنى] با پیامبران و راستان و شهیدان و شایستگانند» و مراد از (المَغضُوبِ عَلَیهِمْ) را جهودان می داند که به سبب عناد و طغیان و قتل پیغمبران و تحریف کتاب تورات و تبدیل الفاظ آن خداوند تعالی بر ایشان خشم گرفته است مفسّر برای این گفته خود نیز به آیه ای دیگر از قرآن استدلال می کند[۵۱۲]:(وَغَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَلَعَنَهُمْ)[۵۱۳] «و خدا بر ایشان خشم نموده و لعنتشان کرده.»
موارد استفاده ملا فتح الله از آیات قرآن به عنوان قرینه برای تبیین و توضیح آیات دیگر بسیار است که در این جا به جهت اختصار از ذکر آن خودداری می کنیم خواننده محترم می تواند برای مطالعه بیشتر پیرامون این موضوع به تفسیر منهج الصادقین مراجعه کند.
۹- استفاده از روایات به عنوان قرینه
استفاده از روایات صحیحی که از اهل بیت۷نقل شده است، یکی دیگر از قراین ناپیوسته برای فهم و توضیح آیات قرآن کریم است. این احادیث همانند آیات قرآن، قرینهاى براى تفسیر آیات است و ابزارى براى روشن شدن معانى و مقاصد آیات است که کاربردهاى گوناگونى از جمله بیان ناسخ و منسوخ، بیان جزئیات احکام، تطبیق آیات بر مصداق خاص، و بیان بطن برای آیات، در تفسیر قرآن دارد.
شیخ طوسى;در مقدمه تفسیر تبیان در این باره می نویسد:
«و اعلم أنَّ الروایه ظاهره فى إخبار أصحابنا بأنّ تفسیر القرآن لا یجوز إلا بالأثر الصحیح عن النبى۹ و عن الائمه:الذین قولهم حجّه کقول النبى۹و أن القول فیه بالرأى لا یجوز[۵۱۴]؛ یعنی بدان که در روایات اصحاب ما روایت است به این که تفسیر قرآن جز با روایت صحیح از پیامبر۹و امامان:که سخن آنان مانند سخن پیامبر۹حجت است، جایز نمىباشد و سخن گفتن در آن با رأى جایز نمىباشد.»